معنی نغزنوائی - جستجوی لغت در جدول جو

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ نَ)

صفت نابنوا. رجوع به نابنوا شود

(شِ نَ)

کری. (ناظم الاطباء). کر بودن. شنوا نبودن، بی میلی به شنیدن. (ناظم الاطباء). مایل بشنیدن نبودن. نپذیرفتن. قبول نکردن. اطاعت نکردن

(نانْ)

نانوایی. رجوع به نانوایی شود

(نَ نَ)

خوش نوا. خوش نغمه:
نای چو زاغ کنده پر نغزنوا چو بلبلان
زاغ که بلبلی کند طرفه نوای نو زند.
خاقانی

آواز دلکش داشتن و خواندن: آن لعل لعاب از دهن گاو فرو ریز تا مرغ صراحی کندت نغز نوایی. (خاقانی. سج. 434)