جدول جو
جدول جو

معنی نغب - جستجوی لغت در جدول جو

نغب
(غُ)
آب دهن فروبردن. (زوزنی). فروبردن آب دهن را به حلق. (از منتهی الارب) (آنندراج). بلع کردن آب دهن را. (از اقرب الموارد) ، خوردن آب را. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: نغب الطائر، حسا من الماء. (اقرب الموارد) (متن اللغه). ولایقال شرب. (متن اللغه) ، جرعه جرعه خوردن آب. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، چند جرعه خوردن از خنور. (از منتهی الارب). جرعه جرعه نوشیدن از آوند. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نغب
(نُ غَ)
جمع واژۀ نغبه. رجوع به نغبه و نغبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شغب
تصویر شغب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهب
تصویر نهب
غارت، چپاول، تاراج، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسب
تصویر نسب
نژاد، قرابت خویشی، خویشاوندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقب
تصویر نقب
سوراخ و راه باریک در زیر زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصب
تصویر نصب
برپا کردن، برقرار کردن، گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغل
تصویر نغل
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گرو و شرط بندی در بازی یا قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ بَ قَ)
آواز شکم ستور که شنیده شود، یا آواز نرۀ آن چون در غلاف جنبد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). آوازی که از شکم ستور شنیده شود. (از اقرب الموارد). و هی النغبوقه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج). پرنده ای است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طایری یا گیاهی است. (از متن اللغه) ، گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، نغابیل
لغت نامه دهخدا
(شُ غُ)
رسن و شاخ دراز و باریک یا دراز از هر حیوان که باشد. (منتهی الارب). شنغاب. شنغوب. دراز از حیوان. (از اقرب الموارد). ج، شناغب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنغاب شود
لغت نامه دهخدا
(نُ بُ)
گول. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق. (ناظم الاطباء) (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
جرعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد) (از مهذب الاسماء). یک آشام آب و جز آن. (منتهی الارب). یک شربت آب. (از مهذب الاسماء). نغبه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ج، نغب، پس خورده. نغبه. ج، نغب، یکبار گرسنه شدن. بی نانخورش گردیدن قوم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ)
نغبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به نغبه شود، کار زشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ قَ)
نغبقه. (از منتهی الارب). رجوع به نغبقه شود
لغت نامه دهخدا
سست، نادان گول: مرد، سخن تباه، تیر هیچکاره تیر بد تراش، مانده گردیدن از پای افتادن، دروغ شنیدن، بج پیشین (بج لثه) موی گردن، پر هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغب
تصویر مغب
گوشت بویناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغب
تصویر رغب
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغب
تصویر سغب
گرسنگی شور آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغب
تصویر تغب
هلاک شدن و فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغب
تصویر ثغب
ذبح کردن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغب
تصویر زغب
موی، پرخرد پرک، پرز کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغبوق
تصویر نغبوق
بدبده کرک وردیچ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغبق
تصویر نغبق
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغبه
تصویر نغبه
هفت (جرعه)، کار زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناب
تصویر ناب
خالص، بی غش، بی آمیزش، غیرمخلوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسب
تصویر نسب
تبار، خویشاوندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نصب
تصویر نصب
کارگزاری، کارگزاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناب
تصویر ناب
خالص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره