جدول جو
جدول جو

معنی نظرور - جستجوی لغت در جدول جو

نظرور
(نَ ظَرْ وَ)
صاحب نظر. اهل بینش و بصیرت:
یا مظفر یا مظفرجوی باش
یا نظرور یا نظرورجوی باش.
مولوی.
آورده است بر دل صاف نظروران
عکسش بر آب و آینه تنخواه گشته است.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ)
ظرّ. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ظر شود. سنگ و یا سنگ گرد تیزاطراف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ظرظور. ظرر. ظرره. (منتهی الارب). مظرور. (اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مِ رَ)
دهی از دهستان بدوستان در بخش هریس شهرستان اهر، در 15/500کیلومتری مغرب هریس در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1339 تن سکنه دارد. آبش از دو رشته چشمه، محصولش غلات و میوه های درختی و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سنگ یا سنگ تیز گرد. ج، مظاریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زنی را گویند که پستان او مانند انار شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). از: نار، مشبه به پستان + ور، پسوند دارندگی و اتصاف. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دختری که پستان وی مانند انار گرد و برآمده باشد. (ناظم الاطباء). دختر نارپستان. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مهتر که مردم دست نگر او باشند و به وی نگرند در هر امور. نظوره. (منتهی الارب) (آنندراج). مهتری که مردم در هرکاری به وی نگرندو دست نگر او باشند. (ناظم الاطباء). مهتر منظورالیه هر قوم و جماعت. (از اقرب الموارد). ناظوره. نظیره. نظوره. (متن اللغه) ، آن که باز نگرداند نگاه را از آن که دوست دارد آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). و یا از کسی که وی را محزون می کند. (از ناظم الاطباء). من لا یغفل النظر الی ما اهمه، و فی القاموس: الی من اهمه، و عباره الاساس: لایغفل عن النظر فیما اهمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نارور
تصویر نارور
زنی که پستان او مانند انار باشد دختر نارپستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرور
تصویر نرور
فرانسوی جوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظور
تصویر نظور
تیز بین ژرف نگر
فرهنگ لغت هوشیار