جدول جو
جدول جو

معنی نطیطه - جستجوی لغت در جدول جو

نطیطه
(نَ طَ)
بعیده. دور. تأنیث نطیط است. رجوع به نطیط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ طَیْ یِ طَ)
مصغر بطیطه بمعنی سرفه است. (منتهی الارب). مور سپید که بتازی سرفه نیز گویند. (ناظم الاطباء). کرمی است که خانه از چوبهای ناز میسازد. (فرهنگ نظام). و رجوع به بطیطه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ طَ طَ)
شرفه. (منتهی الارب). این مصغر است
لغت نامه دهخدا
(حَ طَ)
ثمن کم کرده شده یا آنکه کم کنند و فرونهند از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ طَ)
دهی از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. واقع در جلگه و با آب و هوای گرمسیری و دارای 552 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
زمین خشک ماندۀ میان دو زمین باران زده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خطائط، زمینی که بعض آن باران زده باشد. (از منتهی الارب). ج، خطائط، راه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خطائط
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
کرانۀ زیرین غار کوه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، قطائط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
ماهیچه. (مهذب الاسماء). لطه
لغت نامه دهخدا
(مَ طی طَ)
آب سطبر ایستاده در تک حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مطائط. و رجوع به مطائط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
گوسفندی به زخم سرون بمرده. (از مهذب الاسماء). که بر اثر نطح مرده باشد. (از اقرب الموارد). آن چهارپای که به زخم سرون مرده باشد. (از ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). حیوان که مرده باشد بواسطۀ آن که حیوان دیگر او را شاخ زده باشد. (فرهنگ خطی). مذکر آن نطیح است. (از متن اللغه). رجوع به نطیح شود. ج، نطائح، نطحی ̍
لغت نامه دهخدا
(غُ)
سفر دور کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نطنطالرجل، باعد سفره. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، دور شدن زمین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نطنطالارض، بعدت. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، دراز کشیدن چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نطنطالشی ٔ، مده. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
تأنیث نشیط است. رجوع به نشیط شود،
{{اسم}} آنچه غازیان در راه یابند از غنیمت پیش از آن که به ساحت قوم که جای مقصود است برسند. (منتهی الارب) (آنندراج). غنیمتی که غازیان پیش از رسیدن به جایگاه مقصوده، در عرض راه یابند. (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، شترانی که بی قصد گرفته و رانده شوند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، سهم رئیس (غازیان) در غنیمت. (از متن اللغه). ما اصاب الرئیس قبل أن یصیر الی بیضهالقوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
غنیمتی که به دست غازیان افتد پیش از رسیدن به مقصود. (ناظم الاطباء). نشیطه. رجوع به نشیطه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
کف نفیطه، کف دست آبله رسیدۀ شوخگین از عمل. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ طی یَ)
بعیده. تأنیث نطی است. رجوع به نطی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَیْ یِ طَ)
شتر که با خواروبار آورندگان فرستند تا خواروبار آرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا