جدول جو
جدول جو

معنی نطنطه - جستجوی لغت در جدول جو

نطنطه
(غُ)
سفر دور کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نطنطالرجل، باعد سفره. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، دور شدن زمین. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نطنطالارض، بعدت. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، دراز کشیدن چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نطنطالشی ٔ، مده. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ نَ نَ طَ)
مؤنث عنطنط. زن دراز. رجوع به عنطنط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
بعیده. دور. تأنیث نطیط است. رجوع به نطیط شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
شهر کوچکی است از اعمال اصفهان، در بیست فرسخی اصفهان واقع است و بدان منسوبند: حسین بن ابراهیم ملقب به ذواللسانین و ابوالفتح محمد بن علی متوفی 497 هجری قمری که هر دو از ادیبانند. (از معجم البلدان). رجوع به نطنز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نُ نُ)
دراز کشیده بالا. نطناط. (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا