به صیغه تثنیه، در حدیث است: ’حتی یسیرالراکب بین النطفتین’، منظور دریای مشرق و مغرب است، و گفته اند: آب فرات و آب دریای جده، و نیز گفته شده است: دریای روم و دریای چین است. (از اقرب الموارد). رجوع به نطفه به معنی دریا شود
به صیغه تثنیه، در حدیث است: ’حتی یسیرالراکب بین النطفتین’، منظور دریای مشرق و مغرب است، و گفته اند: آب فرات و آب دریای جده، و نیز گفته شده است: دریای روم و دریای چین است. (از اقرب الموارد). رجوع به نطفه به معنی دریا شود
در حال اوفتادن، (شرفنامۀ منیری) : خاک جهان ز اشک عدوی تو گل شده ست زان دولت تو آمده خیزان و اوفتان، کمال سپاهانی (شرفنامه)، - اوفتان خیزان، اوفتان و خیزان، در حالت افتادن و برخاستن: بیامد اوفتان خیزان برمن چنان مرغی که باشد نیم بسمل، منوچهری، خوناب جگر ز دیده ریزان چون بخت خود اوفتان و خیزان، نظامی، بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 597)، پروانه ام اوفتان و خیزان یک بار بسوز و وارهانم، سعدی
در حال اوفتادن، (شرفنامۀ منیری) : خاک جهان ز اشک عدوی تو گل شده ست زان دولت تو آمده خیزان و اوفتان، کمال سپاهانی (شرفنامه)، - اوفتان خیزان، اوفتان و خیزان، در حالت افتادن و برخاستن: بیامد اوفتان خیزان برمن چنان مرغی که باشد نیم بسمل، منوچهری، خوناب جگر ز دیده ریزان چون بخت خود اوفتان و خیزان، نظامی، بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 597)، پروانه ام اوفتان و خیزان یک بار بسوز و وارهانم، سعدی
به صیغۀ تثنیه، محل موی رفتگی از دو جانب پیشانی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). دو سوی پیشانی. (از منتهی الارب). تثنیۀ نزعه. رجوع به نزع و نزعه شود
به صیغۀ تثنیه، محل موی رفتگی از دو جانب پیشانی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). دو سوی پیشانی. (از منتهی الارب). تثنیۀ نَزَعه. رجوع به نَزَع و نَزَعه شود
بمعنی: از مس، اسم ماری است که موسی در دشت برپا نمود در ایام حزقیا و حزقیا آن را به سوهان سائید، چه که مردم بدو بخور می سوزانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 876)
بمعنی: از مس، اسم ماری است که موسی در دشت برپا نمود در ایام حزقیا و حزقیا آن را به سوهان سائید، چه که مردم بدو بخور می سوزانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 876)
دهی است از دهستان قنقری علیا واقع در بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 84هزارگزی شمال غربی سوریان، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 145 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و حبوبات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 7 ص 232)
دهی است از دهستان قنقری علیا واقع در بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 84هزارگزی شمال غربی سوریان، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 145 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و حبوبات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 7 ص 232)
بصیغۀ تثنیه در حالت رفعی از خلفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: له ولدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه ویا یکی سپید و دیگری سیاه. بدین معنی است له عبدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و کذلک له امتان خلفتان
بصیغۀ تثنیه در حالت رفعی از خِلفَه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: له ولدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه ویا یکی سپید و دیگری سیاه. بدین معنی است له عبدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و کذلک له امتان خلفتان
دو بن استخوان زنخ به چپ و راست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لهزمتان. دو استخوان برآمده میان استخوان زنخ و گوش. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ نکفه است. رجوع به نکفه شود
دو بن استخوان زنخ به چپ و راست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لهزمتان. دو استخوان برآمده میان استخوان زنخ و گوش. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ نکفه است. رجوع به نکفه شود
چکیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رجوع به نطف شود، روان گشتن آب و رفتن آن. (آنندراج). رجوع به نطف شود، به فجور تهمت کردن و به عیب آلودن. رجوع به نطف شود
چکیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رجوع به نَطف شود، روان گشتن آب و رفتن آن. (آنندراج). رجوع به نَطف شود، به فجور تهمت کردن و به عیب آلودن. رجوع به نَطف شود
دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی سراب که در 16 هزارگزی باختر سراب و 3 هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 681 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، این ده را بفتان نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی سراب که در 16 هزارگزی باختر سراب و 3 هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 681 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، این ده را بفتان نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از م-ادۀ تافت-ن، (فرهن-گ نظ-ام)، ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود، (فرهنگ نظام)، تافتون، تفتون بلهجۀ خراسان
از م-ادۀ تافت-ن، (فرهن-گ نظ-ام)، ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود، (فرهنگ نظام)، تافتون، تفتون بلهجۀ خراسان