جدول جو
جدول جو

معنی نطاقان - جستجوی لغت در جدول جو

نطاقان
(نِ)
دو لب فرج زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاگان
تصویر نیاگان
نیاکان، اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
واضح، هویدا، نمودار، پیدا و آشکار
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
موضعی است، و در اشعار امروءالقیس از آن یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 18هزارگزی شمال محلات و 18هزارگزی باختر راه شوسۀ قم به اصفهان، کوهستانی و سردسیری است با 600 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجاغلات، پنبه، صیفی کاری و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیبافی، راه آن مالرو است و از طریق دودهک و خورهه میتوان ماشین برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عناق. (منتهی الارب). رجوع به عناق شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
از دههای سرخس است. (معجم البلدان) (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تثنیۀ قطاه. رجوع به قطاه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
لقب پادشاهان ’شهرک’ از حدود ماوراءالنهر. بنابر روایت کریستنسن دانمارکی، سلاطین ممالکی که مجاور سرحدهای شرقی و شمالی ایران بوده اند، اغلب به القاب مخصوصه معروفند، من جمله ’طالقان’ لقب پادشاه شهرک از حدود ماوراءالنهر بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 357)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عُ لَ / لَ)
دروازۀ عطاران، یکی از هفت دروازۀ شهر بخارا بود. و چون قتیبه بن مسلم بدانجا راه یافت، از دروازۀ عطاران تا دروازۀ نون را به قبایل ربیعه و مضر و باقی مردم یمن داد. رجوع به شرح آثار و احوال رودکی، سعید نفیسی ص 82، 84 و 286 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مثنای عطاء. عطاوان. رجوع به عطاء شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قصبه ای است از دهستان سمیرم پایین بخش حومه شهرستان شهرضاست در 18هزارگزی باختر شهرضا دارای 6983 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نِ دِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، در 9هزارگزی شمال غربی صومعه سرا و 5هزارگزی مغرب کسما، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 776 تن سکنه دارد. آبش از پلنگ رود و سیاه رودخان، محصولش برنج و ابریشم و چای و توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و کرایه کشی و زغال فروشی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
دهی است از دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم، در 16 هزارگزی مشرق قم و یک هزارگزی راه سراجه، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و میوه ها و انار و انجیر و بادام، شغل اهالی زراعت و جوال بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طُب ب)
بصیغۀ تثنیه، دهی است در بلخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 28هزارگزی باختر و مشهد و شمال کشف رود. این دهکده در جلگه واقع، با آب و هوای نواحی سردسیری و دارای 108 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی می باشد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
شهری است به خراسان بر حد میان طخارستان و ختلان، جائی است بر دامن کوه با کشت و برز بسیار. (حدودالعالم). شهری است به خراسان بر سد حد گوزگانان است و از آن این پادشاهی است، شهری با نعمت بسیار است و از او نبیذ بسیار خیزد و نمد خیزد. (حدود العالم). شهری است میان بلخ و مروالرود. از آن شهر است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (منتهی الارب) (آنندراج). این شهر بین مروالرود و بلخ واقع، و میان این دو شهرستان سه روز یا سه منزل مسافت است، اصطخری گوید: بزرگترین شهرستان طخارستان طالقان میباشد. این شهرستان در زمین همواری واقع شده است و فاصله آن تا کوه یک تیر پرتاب است، نهری بزرگ و باغهای بسیار دارد، و به اندازۀ ثلث بلخ باشد، و بعد از طالقان و زوالین بزرگترین شهرستان طخارستان بشمار رود، جماعتی ازفضلاء از این خاک برخاسته اند، از آن جمله است ابومحمد، محمود بن خداش الطالقانی. (معجم البلدان ج 6). طالقان از ولایت طخارستان است، و از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات، فا. و عرض از خط استوا، ک. له. شهر کوچک است اکثر مردم آنجا جولاه باشد، و در او غله و میوه بسیار است، و معمور و آبادان است و از آنجا تا مرو شش فرسنگ مسافت است. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3صص 179- 156). طالقان کرسی ولایت طخارستان، واقع دردومنزلی ولوالج و سه منزلی بدخشان است. (تاریخ مغول). آقای اقبال در حاشیۀ کتاب مذکور توضیح داده اند: هنوز هم به این اسم باقی، و در مشرق قندز و بر سر راه فیض آباد واقع است. (تاریخ مغول عباس اقبال ص 58). چون یزدجرد بمرد، از پس او هیجده سال ابن هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. آن پسر مهتر از سیستان بسوی ملک هیاطله رفت، به غرجستان و طخارستان و بلخ، و خبر خویش بگفت که برادر کهتر ملک بگرفت، و حق من است و از وی سپاه خواست، ملک او را طالقان داد، و گرامی کرد، و لکن سپاه ندادش. (ترجمه طبری بلعمی).
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همیداد گفتی درود.
فردوسی.
دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون ببخش اندرون اندرآب.
فردوسی.
سوی طالقان آمد و مرورود
جهان پر شد از نالۀ نای و رود.
فردوسی.
و رجوع به تاریخ سیستان ص 26 و التفهیم چ تهران ص 335 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200، 201، 544، 582 و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 92، 104، 105، 106، 119، 131، 132. و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 51، 58، 139، 194، 196، 200 و ترجمه ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی صص 357- 204 وحبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 254، 430، 348، 171 و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 6، 15، 26، 127 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 36، 47، 48، 50، 57، 58، 62، 64، 73، 171، 176 شود
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
جمع واژۀ خطاط.
- تاریخ خطاطان، تاریخی که شرح حال خطاطان معروف به دانست.
- تذکرۀ خطاطان، تذکره ای که شرح حال خطاطان معروف به دانست
لغت نامه دهخدا
از دیه های انار است، (تاریخ قم ص 137)، و در صفحۀ 69 همان کتاب آرد: عوض دهقان آن را بنا کرده است و از قدیمتر ضیاع انار است
از طسوج رودبار است، (تاریخ قم ص 114)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
در حال نگاشتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نطاقین
تصویر نطاقین
جمع نطاق
فرهنگ لغت هوشیار
یاتاقان ترکی بالشه دونیم دایره ازجنس بوبیت است که درموتوراتومبیل جاییکه دسته پیستونها برروی میل لنگ نصب میشود قراردارد یاتاقان باید همیشه در روغن شناور باشد یاتاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر و آشکار، واضح، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
دو جهان تثنیه نشات (نشاه) در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناطق، گویندگان سخنوران سخنرانان جمع ناطق. در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعقان
تصویر ناعقان
آوازه خوان دو ستاره در دو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالقان
تصویر طالقان
پارسی تازی گشته تالگان تایگان نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
((نَ))
ظاهر، هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره