مترس که در باغ و کشت نصب کنند تا وحوش و طیور از آن ترسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مترسک نصب شده در کشتزار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
مَتَرس که در باغ و کشت نصب کنند تا وحوش و طیور از آن ترسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مترسک نصب شده در کشتزار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، جَمعِ واژۀ ناطر. رجوع به ناطِر شود
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مِثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، تِرَن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات تُرک
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
نگاشتن، کنایه از بت، کنایه از زیور، رنگین، نقش، تصویر، برای مِثال از نقش و نگار در و دیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی - ۸) کنایه از معشوق، محبوب، پسوند متصل به واژه به معنای نگارنده مثلاً روزنامه نگار، پسوند متصل به واژه به معنای نقاش مثلاً چهره نگار
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مِثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)