زر و سیم خالص ناگداختۀ بی غش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زر خالص. (دهار). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز رجوع به نضر و نضار شود: حاصل آن کودک بر آن تخت نضار شسته پهلوی قباد شهریار. مولوی. ، جوهر خالص از تبر (نضار) یعنی طلای ناساختۀ ناگداخته، یا طلائی که هنوز در معدن است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زرد به معنی طلا. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، خالص هر چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از صراح). خالص از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، خالص النسب. (از اقرب الموارد) ، چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). خشب. (اقرب الموارد) ، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت. نضار. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که از آن ظرف سازند. (از اقرب الموارد) ، درخت گز، یا گز سرسبز بی آب، یا گز دراز راست شاخه ها، یا گز کوهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثل. (اقرب الموارد) (المنجد). نضار. رجوع به نضار شود، قدح نضار، کاسه از چوب گز زردرنگ. (منتهی الارب). قدحی از چوب گز. (فرهنگ خطی)
زر و سیم خالص ناگداختۀ بی غش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زر خالص. (دهار). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز رجوع به نضر و نَضار شود: حاصل آن کودک بر آن تخت نضار شسته پهلوی قباد شهریار. مولوی. ، جوهر خالص از تبر (نِضار) یعنی طلای ناساختۀ ناگداخته، یا طلائی که هنوز در معدن است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زرد به معنی طلا. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، خالص هر چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از صراح). خالص از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، خالص النسب. (از اقرب الموارد) ، چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). خشب. (اقرب الموارد) ، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت. نِضار. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که از آن ظرف سازند. (از اقرب الموارد) ، درخت گز، یا گز سرسبز بی آب، یا گز دراز راست شاخه ها، یا گز کوهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثل. (اقرب الموارد) (المنجد). نِضار. رجوع به نضار شود، قدح نضار، کاسه از چوب گز زردرنگ. (منتهی الارب). قدحی از چوب گز. (فرهنگ خطی)
بنت محمد بن یوسف ام العز، نویسنده و شاعرۀ مصری است، درسال 702 تولد یافت و به 730 هجری قمری درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 356 و الدرالکامنه ج 4 ص 395 شود
بنت محمد بن یوسف ام العز، نویسنده و شاعرۀ مصری است، درسال 702 تولد یافت و به 730 هجری قمری درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 356 و الدرالکامنه ج 4 ص 395 شود
جمع واژۀ نضر. رجوع به نضر شود، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله. (از منتهی الارب) (از آنندراج). اثل. (از حاشیۀ برهان چ معین). نضار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ نضر. رجوع به نَضر شود، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله. (از منتهی الارب) (از آنندراج). اثل. (از حاشیۀ برهان چ معین). نُضار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
تلا زر، نکره سیم، گوهر خوشاب، تر و تازه، کاسه چوبی، جمع نضر، تلا ها زر ها جمع نضر زرها سیمها. سیم و زر (بیشتر در مورد زر بکاررود) : چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد، (منوچهری. د. چا. 22: 2)، خالص از هر چیز، قدح چوبین
تلا زر، نکره سیم، گوهر خوشاب، تر و تازه، کاسه چوبی، جمع نضر، تلا ها زر ها جمع نضر زرها سیمها. سیم و زر (بیشتر در مورد زر بکاررود) : چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد، (منوچهری. د. چا. 22: 2)، خالص از هر چیز، قدح چوبین
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز
ناهار، گرسنه، کنایه از کاهش، کاستی، برای مِثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲) کنایه از کاهش تن، لاغری روز