جدول جو
جدول جو

معنی نضار - جستجوی لغت در جدول جو

نضار
(نَ)
سیم و زر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نضار
(نُ)
زر و سیم خالص ناگداختۀ بی غش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زر خالص. (دهار). به معنی طلا و نقره هر دو آمده اما بیشتر بر طلا اطلاق شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز رجوع به نضر و نضار شود:
حاصل آن کودک بر آن تخت نضار
شسته پهلوی قباد شهریار.
مولوی.
، جوهر خالص از تبر (نضار) یعنی طلای ناساختۀ ناگداخته، یا طلائی که هنوز در معدن است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زرد به معنی طلا. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، خالص هر چیز. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از صراح). خالص از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، خالص النسب. (از اقرب الموارد) ، چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). خشب. (اقرب الموارد) ، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت. نضار. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که از آن ظرف سازند. (از اقرب الموارد) ، درخت گز، یا گز سرسبز بی آب، یا گز دراز راست شاخه ها، یا گز کوهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثل. (اقرب الموارد) (المنجد). نضار. رجوع به نضار شود، قدح نضار، کاسه از چوب گز زردرنگ. (منتهی الارب). قدحی از چوب گز. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
نضار
(نِ)
بنت محمد بن یوسف ام العز، نویسنده و شاعرۀ مصری است، درسال 702 تولد یافت و به 730 هجری قمری درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 356 و الدرالکامنه ج 4 ص 395 شود
لغت نامه دهخدا
نضار
(نِ)
جمع واژۀ نضر. رجوع به نضر شود، چوب که از آن آوند سازند، از آن است منبر آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله. (از منتهی الارب) (از آنندراج). اثل. (از حاشیۀ برهان چ معین). نضار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نضار
تلا زر، نکره سیم، گوهر خوشاب، تر و تازه، کاسه چوبی، جمع نضر، تلا ها زر ها جمع نضر زرها سیمها. سیم و زر (بیشتر در مورد زر بکاررود) : چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد، (منوچهری. د. چا. 22: 2)، خالص از هر چیز، قدح چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
نضار
((نُ))
زر، خالص از هر چیز
تصویری از نضار
تصویر نضار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناضر
تصویر ناضر
(پسرانه)
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نضیر
تصویر نضیر
(پسرانه)
شاداب، سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگار
تصویر نگار
(دخترانه)
خوش قلب، نقش، بت، صنم، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نقار
تصویر نقار
کسی که روی سنگ یا چوب کنده کاری و نقاشی می کند
کنجکاو در امور و اخبار
کسی که دف یا دهل می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضال
تصویر نضال
در تیراندازی، مقابله کردن و دفاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجار
تصویر نجار
اصل و تبار، حسب
لون، رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضیر
تصویر نضیر
شاداب، سبزوخرم، زیبا و تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسار
تصویر نسار
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظار
تصویر نظار
ناظرها، بینندگان، جمع واژۀ ناظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجار
تصویر نجار
کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف، ناتوان، افسرده، رنجور، بی چربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه و دشمنی، نزاع و جدال، گفتگو و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهار
تصویر نهار
ناهار، گرسنه،
کنایه از کاهش، کاستی، برای مثال ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی - ۵۲)
کنایه از کاهش تن، لاغری
روز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه یا درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
شاداب و خرم، جمیل و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ)
تازگی. آبداری. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نضرت. شکفتگی. تازگی. سبزی. (یادداشت مؤلف). شکفتگی روی. شکفتگی درخت. سرسبزی. نضرت. نضره. رجوع به نضاره شود: و ریاض از غایت طراوت و نضارت تازه و خندان شد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تازه روی گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تازه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از خضار
تصویر خضار
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
مریم نخودی خود روی از گیاهان مانداروی خود رو گونه ای مریم نخودی که آنرا مریم نخودی وحشی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضران، حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
تازگی، آبداری، شکفتگی درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضاره
تصویر نضاره
نضارت در فارسی تازگی شادابی خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
((نَ رَ))
تازگی، آبداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمار
تصویر نمار
ایما و اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجار
تصویر نجار
چوبکار، درودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمار
تصویر نمار
اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگار
تصویر نگار
نقش
فرهنگ واژه فارسی سره
تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد