جدول جو
جدول جو

معنی نصیرآباد - جستجوی لغت در جدول جو

نصیرآباد
(نَ)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 411 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
محمد طاهر (میرزا...) از ادبا و شعرای قرن یازدهم است، وی مؤلف تذکره ای است که به نام خود او ’تذکرۀ نصرآبادی’ معروف شده است و مشتمل است بر شرح حال قریب یک هزار تن از شاعران معاصر مؤلف. وفات وی در اواخر قرن یازدهم یا اوایل قرن دوازدهم و به هر حال بعد از سال 1099 هجری قمری اتفاق افتاده. او راست:
تا نسیم عطرزلفت بر صبا پیچیده است
عطسه در مغز غزالان ختا پیچیده است
در سر ما نیست گردن تافتن از قید عشق
گوش ما را دست تسلیم و رضا پیچیده است
دل شهید آرزو کردیم از تیغ هوس
خون دل ما را چنین بر دست و پا پیچیده است.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 457 و ریحانه الادب ج 4 ص 196 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان مرحمت آباد است که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 226 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
از دهات دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 27500 گزی شمال سردشت و 14 هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ سردشت به مهاباد در ناحیۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان، در 34هزارگزی شمال غربی قصبۀ کبودراهنگ در منطقۀ ناهموار سردسیری واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِهْ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، در 12هزارگزی جنوب اسفراین در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 289 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و پنبه و میوه ها، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه در 16هزارگزی جنوب شرقی شاهین دژ و 11هزارگزی راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب، در منطقه ای کوهستانی واقع است و هوایش معتدل و سالم است و 74 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و کرچک است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا
(ظِ رَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد در 22هزارگزی شمال غرب مشهد بر کنار راه شهر طوس به مشهد در جلگه معتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9 ص 416)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان است که در شهرستان قم واقع است و 473 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. در بیست و یکهزار گزی شمال غربی اسدآباد و شش هزارگزی مشرق جادۀ فرعی چهاردولی به سنقر. کوهستانی و سردسیر است و ساکنانش 189 نفرند و فارسی را به لهجۀ کردی تکلم میکنند آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و توتون است مردمش به زراعت و گله داری مشغولند و صنعت دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خماباد است از رستاق قاسان. (تاریخ قم ص 117)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه شهرستان سراوان واقع در 28 هزارگزی جنوب خاوری سراوان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سراوان به کوهک، جلگه، گرمسیر، دارای 100 تن سکنه، آب آن از قنات محصول آنجا غلات و خرما و حبوبات و پنبه، شغل اهالی زراعت، و راه آن فرعی است، ساکنین از طایفۀ صیادزائی هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده مخروبه ای است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 907 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قریه ای است از قرای مرو منسوب به صخربن عبدالله بن بریده بن حصیب اسلمی و در آن جماعتی بوده است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 388 تن سکنه دارد، مزار پیر خواجه نجم الدین در این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، رجوع به تاریخ غازان چ کارل یان ص 19 و 20 شود
شهری است در اقصای بنگاله، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. سکنۀ آن 350 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوب، لبنیات و توتون است. این ده در دو محل نزدیک بهم بنام عصرآباد جدید و عصرآباد کهنه واقع است. سکنۀ عصرآباد جدید 240 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رِدْ دی)
دهی است از دهستان میان رود بخش مرکزی شهرستان ساری، در 32 هزارگزی شمال شرقی ساری و 3هزارگزی دریای خزر در دشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 1020 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه نکا، محصولش برنج و غلات و صیفی و پنبه، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان، واقع در ده هزارگزی جنوب باختری دامغان. و هفت هزارگزی ایستگاه. هوای آن معتدل است و 350 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه علی تأمین میشود. محصولات آن غلات، پسته، پنبه، انگور و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. راه فرعی آن از ایستگاه منشعب میشود. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبد قابوس. سکنۀ آن دو هزارتن. آب از رود خانه گرگان. محصول آنجا غلات، حبوب، صیفی، لبنیات. شغل اهالی آن زراعت، صید ماهی و گله داری. صنایع دستی زنان گلیم بافی و نمدمالی. ده کوچک کملر جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ازطسوج و ناحیه رودآیان. (تاریخ قم ص 113)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نقطه ای در حومه آبادان که مردم در لانه های از حصیر ساخته سکونت دارند
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان در 18هزارگزی شمال شرقی اردستان، 5هزارگزی راه فرعی زواره به اردستان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و دارای 200 تن سکنه است، آبش از قنات و محصولش غلات، پسته، بادام و شغل مردمش زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان تحت جلگۀ بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. در 15هزارگزی غرب فدیشه و در منطقۀ جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 451 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهستانی است در بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین. قرای این دهستان در ساحل جنوبی رود خانه الوند، قسمتی در علیای قصرشیرین و قسمتی در سفلی واقع شده است. آبادیهای دهستان به نام کدخدای محل نامیده میشود و معمولاً با مرگ کدخدا نام آنهاتغییر میکند، فعلاً (سال 1331 تاریخ چاپ فرهنگ جغرافیایی) نام آنها به ترتیب از پل ذهاب تا قصرشیرین و از قصرشیرین تا مرز عراق بدین ترتیب است: شمس اﷲ با 75 نفر سکنه، پاشا 90 نفر، سیداحمد 25 نفر، سیدخلیل 225 نفر، سرآسیاب نزدیک شهر 250 نفر، سید سعداﷲ 100 نفر، سید سهراب 75 نفر، نوپهن 75 نفر، تنگاب باباخانی 50 نفر و نیز آبادیهای گرلوه، نمره 2، گنبد صوفی تنگاب احمدوند نیز جزء این دهستان است. دهستان در منطقۀ پرتپه و ماهور و گرمسیری در ساحل رود خانه الوند واقع است و جمعاً 13 قریه و 1400 تن سکنه دارد. محصول عمده اش غلات و محصولات صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای به مرو. (منتهی الارب). و ابوالمظفر عبدالکریم بن عبدالوهاب بحیرآبادی منسوب به آنجاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از دیه های فراهان است. (تاریخ قم ص 119، 141)
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 27 هزارگزی شمال اسفراین و 8 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و محلی جلگه و سردسیرمیباشد و سکنۀ آن 76 تن است که بزبان فارسی و کردی سخن گویند و از مذهب شیعه پیروی کنند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است. صنایع دستی مردم قالیچه بافی و راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، اصفاق باب، باز کردن در. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراز کردن در را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در فا کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در را تمام فروکردن. (لغت خطی) ، بستن در. (از قطر المحیط) ، اصفاق قدح، پر کردن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). پر کردن کاسه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق قوم بر امری واحد، اجماع آنان بر آن. (از اقرب الموارد). اصفاق قوم بر فلان، همراهی و اتفاق آنان بر آن. (از قطر المحیط). اتفاق کردن بر امری یا کاری و گرد آمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرازآمدن مردم بر کاری. (آنندراج). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اصفاق شراب،گرداندن آن در حال درآمیختگی از ظرفی به ظرف دیگر تا صاف شود. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شراب رااز خنوری به خنور دیگر گردانیدن تا صاف گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق گوسفند، ندوشیدن آنرا در روز بجز یک بار. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). در روز یک بار گوسفند دوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی یک بار دوشیدن گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق دست کسی به فلان، برخوردن و مصادف شدن دست بدان و موافقت کردن با آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). اصفقت یدی بکذا، درخورد دست من به آن و موافقت کرد. (منتهی الارب) : اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعه اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301) ، اصفاق برای قوم، آمدن برای ایشان آن اندازه طعام که سیر شوند. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آمدن قوم را طعامی چنانکه سیرگردند. (منتهی الارب). آمدن کسی را طعامی که سیر گرداند او را. (ناظم الاطباء) ، اصفاق بافنده جامه را، صفیق گردانیدن آنرا، یعنی پررشته کردن آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان. واقع در 14هزارگزی باختر گرگان سر سه راه گرگان و بندر شاه و کردکوی با صدوپنجاه تن سکنه است. این محل اصولاًجزء آبادی کفشگیری است و در سالهای اخیر بناهای روستایی ایکه در کنار راه احداث کرده اند آنرا به خطیرآباد معروف کرده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ)
کبیرآباد. دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 873 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ظَ رَ)
دهی است در مازندران. (رابینو ص 127)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان آتش بیگ است که در بخش سراسکندر شهرستان تبریز واقع است که 259 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ ری یَ)
دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد، سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چشمۀ سفیدخانی. محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی آنجا زراعت است. ساکنین از طایفۀ علی عبدالی هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَ دی دَرْ)
دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد است. در 90هزارگزی شمال باختری آن شهرستان و2هزارگزی جنوب باختری رادکان قرار دارد. جلگه و سردسیر و سکنۀ آن 160 تن است. اهالی آن دارای مذهب شیعه اند و به فارسی و کردی سخن می گویند. دارای رودخانه است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش فهرج شهرستان بم که دارای 34 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر. کوهستانی و معتدل. سکنه 178 تن. آب از چشمه. محصول غلات و گردو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی جزء بخش زرند شهرستان ساوه 8هزارگزی شمال خاوری مرکزی بخش یک هزارگزی راه عمومی. جلگه، متعدل. سکنۀ آن 1006 تن. آب از قنات لب شور. محصول آن غلات، پنبه، چغندرقند، بنشن، شاه دانه، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری. دبستان چهارکلاسه دارد. مزرعۀ عباس آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا