دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 12 هزارگزی شمال شرقی رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 789 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کوری، محصولش غلات و برنج و بنشن و لبنیات و زیتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 12 هزارگزی شمال شرقی رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 789 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کوری، محصولش غلات و برنج و بنشن و لبنیات و زیتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نوعی از پیالۀ شراب. (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از بهار عجم) (از سروری) (از برهان قاطع) (از فرهنگ خطی). نام قسمی جام. (یادداشت مؤلف) : ای به عارض چو می و شیر فرا پیش من آی بربط من به کف من نه و نصفی برگیر. فرخی. نصفئی پنج و شش اندر ده و شعری دو بخوان شعرهای سره و معنی آن طبعپذیر. فرخی. ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده. سنائی. ساقی می لاله رنگ برگیر نصفی به نوای چنگ برگیر. نظامی. هر آن روزی که نصفی کم کشیدی چهل من ساغری دردم کشیدی. نظامی. خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر که پنداری هلال است آن و در وی آفتاب است این. ابن یمین. ، اسطرلاب نصفی، اسطرلابی باشد که خطوط و دوایر آن را در دو درجه کشیده اند. (برهان قاطع) :و چون اندازۀ اسطرلاب خردتر بود از آن مقدار که تمام را شایست تا همه مقنطرات اندرو نگنجد، میان هر دو یکی یله کنند تا آنچ کشیده شود اندرو چهل و پنج باشدو عددشان که نبشته آید عددهاء جفت متوالی باشند و آن اسطرلاب را نصف خوانند، اگر نیز از آن خردتر باشد مقنطرات او سی کنند و او را ثلث خوانند. (از التفهیم ص 296 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و آلات رصد از کراسی ذات الحلق و اسطرلاب های تام و نصفی... که موجود بود برگرفتیم. (جهانگشای جوینی) ، نقرۀ ده پنجی را هم گفته اند، و آن نقره ای باشد ناسره و قلب. (برهان قاطع). نقرۀ پست. (ناظم الاطباء). نقرۀ نیم عیار. (حاشیۀ برهان چ معین) ، پول قلب و پست. (ناظم الاطباء) ، نوعی از ساز است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز چنگ است. (برهان قاطع) (از ادات الفضلا) (از فرهنگ خطی) ، نام قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف)
نوعی از پیالۀ شراب. (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از بهار عجم) (از سروری) (از برهان قاطع) (از فرهنگ خطی). نام قسمی جام. (یادداشت مؤلف) : ای به عارض چو می و شیر فرا پیش من آی بربط من به کف من نه و نصفی برگیر. فرخی. نصفئی پنج و شش اندر ده و شعری دو بخوان شعرهای سره و معنی آن طبعپذیر. فرخی. ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده. سنائی. ساقی می لاله رنگ برگیر نصفی به نوای چنگ برگیر. نظامی. هر آن روزی که نصفی کم کشیدی چهل من ساغری دردم کشیدی. نظامی. خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر که پنداری هلال است آن و در وی آفتاب است این. ابن یمین. ، اسطرلاب نصفی، اسطرلابی باشد که خطوط و دوایر آن را در دو درجه کشیده اند. (برهان قاطع) :و چون اندازۀ اسطرلاب خردتر بود از آن مقدار که تمام را شایست تا همه مقنطرات اندرو نگنجد، میان هر دو یکی یله کنند تا آنچ کشیده شود اندرو چهل و پنج باشدو عددشان که نبشته آید عددهاء جفت متوالی باشند و آن اسطرلاب را نصف خوانند، اگر نیز از آن خردتر باشد مقنطرات او سی کنند و او را ثلث خوانند. (از التفهیم ص 296 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و آلات رصد از کراسی ذات الحلق و اسطرلاب های تام و نصفی... که موجود بود برگرفتیم. (جهانگشای جوینی) ، نقرۀ ده پنجی را هم گفته اند، و آن نقره ای باشد ناسره و قلب. (برهان قاطع). نقرۀ پست. (ناظم الاطباء). نقرۀ نیم عیار. (حاشیۀ برهان چ معین) ، پول قلب و پست. (ناظم الاطباء) ، نوعی از ساز است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز چنگ است. (برهان قاطع) (از ادات الفضلا) (از فرهنگ خطی) ، نام قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف)
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
صاف شده. صاف کرده شده. (ناظم الاطباء). مصفا. پالوده. ویژه کرده. بی غش کرده. ناب و روشن کرده شده. (آنندراج). تصفیه شده. پاک شده. صاف شده: همه را بکوبند و بپزند و به روغن گاو چرب کنند و به انگبین مصفی بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - عسل مصفی، شهد ناب. انگبین موم برکرده. (یادداشت مؤلف) : مثل الجنه التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیرآسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذه للشاربین و انهار من عسل مصفی و لهم فیها من کل الثمرات و مغفره من ربهم... (قرآن 15/47) ، مبرا. پاکیزه: منم بر زبان و دل خویش ایمن ز زلت مصفی ز شبهت مطهر. عمعق بخاری. ، شراب پالوده. (دهار). می پالوده، مرغ ازخایه بشده. (مهذب الاسماء) : اصفت الدجاجه، منقطع گردید بیضه های آن. (از منتهی الارب)
صاف شده. صاف کرده شده. (ناظم الاطباء). مصفا. پالوده. ویژه کرده. بی غش کرده. ناب و روشن کرده شده. (آنندراج). تصفیه شده. پاک شده. صاف شده: همه را بکوبند و بپزند و به روغن گاو چرب کنند و به انگبین مصفی بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - عسل مصفی، شهد ناب. انگبین موم برکرده. (یادداشت مؤلف) : مثل الجنه التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیرآسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذه للشاربین و انهار من عسل مصفی و لهم فیها من کل الثمرات و مغفره من ربهم... (قرآن 15/47) ، مبرا. پاکیزه: منم بر زبان و دل خویش ایمن ز زلت مصفی ز شبهت مطهر. عمعق بخاری. ، شراب پالوده. (دهار). می پالوده، مرغ ازخایه بشده. (مهذب الاسماء) : اصفت الدجاجه، منقطع گردید بیضه های آن. (از منتهی الارب)
از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است. وفات او به سال 920 یا 926 ه. ق. است
از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است. وفات او به سال 920 یا 926 هَ. ق. است
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد