جدول جو
جدول جو

معنی نشکن - جستجوی لغت در جدول جو

نشکن
(دُ هَُ)
نشکننده. که نمیشکند، نشکستنی. ناشکن: لیوان نشکن. که شکستنی نیست
لغت نامه دهخدا
نشکن
چیزی که نشکند: لیوان نشکن. عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
نشکن
غير قابلٍ للكسر
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به عربی
نشکن
Unbreakable
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نشکن
incassable
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نشکن
irrompível
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نشکن
niezniszczalny
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نشکن
неразрушимый
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به روسی
نشکن
неруйнівний
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نشکن
onbreekbaar
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به هلندی
نشکن
unzerbrechlich
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نشکن
irrompible
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نشکن
infrangibile
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نشکن
अपार
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به هندی
نشکن
ناقابل ٹوٹنے والا
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به اردو
نشکن
ไม่สามารถทำลายได้
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نشکن
בלתי שביר
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به عبری
نشکن
壊れない
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نشکن
isiyovunjika
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نشکن
부서지지 않는
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به کره ای
نشکن
kırılmaz
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نشکن
tidak dapat dihancurkan
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نشکن
অটুট
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نشکن
不可破坏的
تصویری از نشکن
تصویر نشکن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشکن
تصویر رشکن
رشکین، باغیرت، غیور، دارای رشک و حسد، حسود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشین
تصویر نشین
نشستن، نشسته در جایی، پسوند متصل به واژه به معنای ساکن مثلاً دل نشین، بالانشین، کرایه نشین، در علم زیست شناسی پوست و گوشت درون مقعد، سوراخ مقعد، ته
فرهنگ فارسی عمید
(نِ کُ)
گرفتن گوشت کسی به دو سرانگشت یا بدو سر ناخن چنان که به درد آید. (غیاث اللغات). گرفتن اعضا با دو سر انگشت یا دوسر ناخن دست، چنانکه به درد آید. (از برهان قاطع). به ناخن گرفتن. (لغت فرس اسدی ص 56) (صحاح الفرس ص 55). گرفتن بدن به ناخن به نوعی که درد کند. (از جهانگیری) (از آنندراج) (انجمن آرا). فرا گرفتن بود به سر ناخن از اندام و تن و روی کسی چنان که درد کند. (اوبهی). فراگرفتن بود از اندام به سر دو ناخن. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). و آن را به عربی قرص و به ترکی چمدک خوانند. (برهان قاطع). و آن را نیلک نیز گویند. (از جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج). امروزه نیشکون و نیشگون گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). فرا گرفتن و فشردن گوشت تن کسی به دو انگشت ابهام و سبابه به قصد درد آوردن. نخجل. قرض. نشگن. وشگون. (یادداشت مؤلف) :
به بر چون گرفتش یل نامدار
به نشکنج اندام او شد فکار.
فردوسی (از انجمن آرا).
آن صنم را ز گاز و از نشکنج
تن بنفشه شد و دو لب نارنج.
عنصری (از لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ نَ)
قرص بزرگ (شیرینی) که تمام سطح بشقابی را که در آن جای دارد بپوشاند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشکن
تصویر رشکن
غیور، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکن
تصویر بشکن
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص وغیر آن بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشکنج
تصویر نشکنج
((نِ کُ))
نیشگون، گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو سر انگشت، نشگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشین
تصویر نشین
قطب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشان
تصویر نشان
مهر، آیت، آرم
فرهنگ واژه فارسی سره