- نشان
- مهر، آیت، آرم
معنی نشان - جستجوی لغت در جدول جو
- نشان
- علامت، قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال، اثر، آرم مثلاً نشان استاندارد
هدف گیری، مشخصات، نشانی
جای زخم
دلیل، برهان، یادگار
زینت، نوع
مشهور، پرآوازه
پسوند متصل به واژه به معنای نشاننده مثلاً آتش نشان
نشان دادن: چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
- نشان
- علامت، نشانی، علامتی که بدان کسی یا چیزی را باز شناسند
- نشان ((نِ))
- علامت، نشانه، مهر و نگین، هدف و نشانه برای تیراندازی، علم، پرچم، قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آدرس، آیه، آیت، محال، غیر ممکن
علامت، آیه، آیت، آرم
نشان، نشانی، آماج، هدف، چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی
نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن،برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن،
آدرس، علامتی که میان دو نفر تعیین شده باشد، علامتی که با آن کسی یا چیزی را بشناسند، نام ونشان، علامت
نشانه و علامتی که بدان چیزی یا کسی یا جائی را باز شناسند
نمودار، دلیل، امارت، علامت
Indication
indicação
indicación
wskazanie
указание
вказівка
aanwijzing
Hinweis
indication
indicazione
संकेत
ইঙ্গিত
indikasi
belirti
dalili
סִימָן
ข้อบ่งชี้
دليلٌ
اشارہ
خجسته، مبارک