جدول جو
جدول جو

معنی نشابور - جستجوی لغت در جدول جو

نشابور
(نِ)
نشاپور. نیشابور. نسابور. نیسابور. نیشاپور. شهری است در استان خراسان. رجوع به نیشابور شود:
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبۀ او را نه عدد بودو نه مرّه.
رودکی.
نشابور بزرگترین شهری است اندر خراسان و بسیارخواسته تر، یک فرسنگ اندر یک فرسنگ است و بسیارمردم است و جای بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است، و او را قهندز است و ربض است و شهرستان است و بیشتر آب این شهر از چشمه هاست که اندر زمین بیاورده اند، و از وی جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه، و او را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان. (حدود العالم).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.
ناصرخسرو.
حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشت است همین است وگرنه خود نیست.
انوری.
زآن بوحنیفه مرتبت و شافعی مقام
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
من که خاقانیم ار آب نشابور به چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم.
خاقانی.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نشابور
(نِ)
نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است. (انجمن آرا). مقامی باشد از موسیقی. (جهانگیری). رجوع به نشاپور و نشابورک و نیشابورک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیاتور
تصویر نیاتور
(پسرانه)
نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نشابورک
تصویر نشابورک
گوشه ای در دستگاه های ماهور و نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناباور
تصویر ناباور
آنکه سخنی را باور نکند، آنچه درخور باور کردن نباشد، غیر قابل قبول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیشابورک
تصویر نیشابورک
نشابورک، گوشه ای در دستگاه های ماهور و نوا
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
سابور. معرب شاهپور. (از معرب جوالیقی 194). و نیز رجوع به شابور، شاپور و شاهپور شود
لغت نامه دهخدا
شهر بزرگی است (به هندوستان) با بازارها و بازرگانان و خواسته ها، پادشائی از آن رای قندج است. و درمهای ایشان گوناگون است که داد و ستدشان بر اوست چون باراده و ناخوار و شبانی و کبهمره و کیموان و کوده و هریکی را وزنی دیگر است. و اندر او بتخانه های بسیار است و دانشمندان ایشان بر نهی اند و شکر و پانیذ و انگبین و جوز هندی و گاو و گوسپند و اشتر سخت بسیار است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بْ وَ)
هاله را گویند و او را خرمن ماه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). مصحف شایورد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فولاد معدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فولاد معدنی است. (فرهنگ جهانگیری). فولاد است که حدید ذکر باشد. (فهرست مخزن الادویه). فولاد معدنی باشد. (برهان قاطع). رجوع به شابرقان شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن شعیب بن شابور النیسابوری از اهل دمشق است، عده ای از محدثان شام از وی حدیث شنیده اند، رحیم و عباس بن ولیدبن مربد و دیگران از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی)
ابوسلیمان داود بن سابورالمکی، از مجاهد و عطاء سماع کرد، ابن عیینه و داود بن عبدالرحمان از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی از الاسماء)
عثمان بن شابور، از ابووایل شقیق بن سلمه روایت کرده است، (انساب سمعانی از الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 5 تا 8 هزارگزی خاور گهواره، کنار راه مالرو عمومی گهواره بگردنۀ امیرخان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 520 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات، سبزی، توتون، حصیر و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است اما در تابستان از گهواره اتومبیل هم میتوان برد. سکنۀ این آبادی از تیره گهواره میباشند و چشمۀ ارغوانی بدین آبادی متصل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بَ)
شاپور. بشاور. بشاوپور. بشاوور. این کلمه در اصل به شاپور یا. وه شاپور بمعنی شاپورنیک است. کرسی نشین قدیم کوره شاپورخرۀ فارس است. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هجری شمسی بنگاه ترجمه ونشر کتاب ص 283 شود. از اعمال کوره شاپورخوره (بشاوپور) فارس است. ابن البلخی آرد: بشاپور را بتازی بشاوور نویسند و اصل آن بی شاپور است تخفیف را، ’بی’ از آن بیفکنده اند و شاپور نویسند و بناء این شهر بروزگارقدیم طهمورث کرده بود بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در آن وقت دین دلا بود و چون ذوالقرنین به پارس آمد آن را خراب کرد چنانکه پست شد. پس چون نوبت پادشاهی به شاپوربن اردشیر رسید آن را از نو بنا کرد و عمارت آن بجای آورد و نام خویش بر آن نهاد. و هر شهر که این شاپور کرده است نام خود بر آن نهاده است چنانکه یاد کرده آمده است و این بشاپور شهری است هوای آن گرمسیر است و جهت شمال آن بسته است از این جهت بیمارناک و عفن است و آب آن از رودی بزرگ است که آن را رود به شاپور گویند. رودی است بزرگ و به حکم آنکه برنج زار است آب آن وخیم باشد و ناگوار اما چندان درختستان میوه های گوناگون و نخل و خرما و ترنج و نارنج و لیمو باشدآنجا که هیچ قیمت نگیرد و آینده از آن بازندارند و مشمومات چون نیلوفر و نرگس و بنفشه و یاسمن سخت بسیار بود و از آنجا ابریشم بسیار خیزد بسبب آنکه درخت توت بسیار باشد و عسل و موم ارزان بود هم آنجا و هم به کازرون و در این سالها از ظلم ابوسعید خراب شده بود و اکنون به فر دولت قاهره ثبتها اﷲ عمارت پذیرد و جامع و منبر دارد و مردم آنجا متمیز باشد. (از فارسنامۀ ابن بلخی چ 1339 هجری قمری کمبریج ص 126 و 127)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بی اعتماد. چیزی که لایق باور کردن نباشد. (ناظم الاطباء). باورنکردنی. غیرقابل قبول:
بلی هرچه ناباورش یافتم
ز تمکین او روی برتافتم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ)
دمشقی در نخبه الدهر گوید: نام دیگر مازندران است. (از یادداشت مؤلف). نام رودخانه ای است در ممالک عجم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ رِ)
نام شهری است مشهور در خراسان و اصل آن نه شاپور است یعنی شهر شاپور، چه ’نه’ به فرس قدیم شهر راگویند. (برهان قاطع) (از غیاث اللغات) :
خراسان بدو داد با لشکری
نشاپور با بلخ و مرو و هری.
فردوسی.
رجوع به نشابور و نیشابور شود
لغت نامه دهخدا
به قول عمرانی جایی است در مصر، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نشابور. نشاپور. نیشاپور. نیسابور. پهلوی: نیوشاهپور. نام اصلی آن نیوک شاهپوهر. بنای این شهر را از شاهپور اول دانسته اند و آن را یکی از چهار شهر بزرگ خراسان قدیم گفته اند. در دورۀ یزدگرد دوم (438- 457 میلادی) نیشابور مدتی محل اقامت او بوده است. در دورۀ آخر حکومت ساسانیان ظاهراً نیشابور اهمیت اولین را از دست داده است، زیرا نام آن شهر به ندرت دیده می شود. مسلمانان در حکومت عثمان بن عفان (26-35 ه. ق.) به صلح بدانجا درآمدند. در دورۀ طاهریان و سامانیان نیشابور از نو موقعیت دیرین خود را به دست آورد. در اواخر حکومت مسعود غزنوی که سلجوقیان به مشرق ایران هجوم آوردند طغرل این شهر را مقر خود ساخت. در دورۀ حکومت سنجر نیشابور مورد هجوم غزان واقع شد (548 ه. ق). یاقوت نویسد غزان هر که را در این شهر یافتند کشتند و مال او را گرفتند و شهر را آتش زدند. سپس یکی از غلامان سنجر به نام مؤید به نیشابور درآمد و مدرم را در یکی از محلات آن که شادیاخ نام داشت سکونت داد و شهر را آبادان کرد و باروئی بر گرد آن برآورد. اندک اندک نیشابور آبادان می شد که دیگر بار با هجوم مغولان (618 ه. ق.) ویران گردید. یاقوت که خود معاصر با مغولان بوده است چنین آرد: در حملۀ مغول مردمی که از شهرهای خراسان گریخته بودند در نیشابور گرد آمدند و این شهر را برای سکونت خود استوار ساختند. مغولان شهر را محاصره کردند. یکی از مردم نیشابور تیری افکند و داماد چنگیزخان را بکشت. چنگیزخان خود عازم تسخیر نیشابور شد و این شهر را بگرفت و مغولان هر موجود زنده که یافتند بکشتند و شهر را با خاک یکسان کردند. درباره جمعیت نیشابور در این عهد سخن را به مبالغت کشانده اند چنانکه عده ای مردم شهر را دوهزارهزار نوشته اند که پیداست بر اساسی نیست ولی هرگاه شمار مردم مقیم آن را در عصر پس از غزان با مردمی که از شهرهای مختلف خراسان بدانجا گریخته بودند در نظر گیریم عددی بزرگ خواهد شد. پس از حملۀ مغول دیگر هیچ گاه نیشابور نتوانست مقام گذشتۀ خود را به دست آورد. گذشته از قبر خیام و شیخ عطار که در نزدیکی این شهر واقع است، بنای امامزاده محروق را باید نام برد. این بنا از آثار قرن هشتم هجری است و گنبدی عالی و کاشی کاری های بسیار زیبا دارد.
موقعیت امروزین. نیشابور یکی از شهرستانهای استان نهم کشور ایران است و محدود است از طرف شمال به کوه بینالود، ازغرب به شهرستان سبزوار، از شرق به بخش فریمان از شهرستان مشهد و بخش کدکن از شهرستان تربت حیدریه و از جنوب به شهرستان کاشمر. آب و هوای شهرستان نیشابور نسبت به پستی و بلندی در شمال و جنوب آن متفاوت است، به این ترتیب که هوای بخشهای سرولایت، قدمگاه، فدیشه وحومه معتدل و هوای قراء و قصباتی که در کوه و دره های بینالود واقع شده اند سرد است، لیکن دهستان عشق آبادو طاغنکوه که در جنوب این شهرستان قرار دارند شوره زار و گرمسیر است به خصوص در فصل بهار و پائیز بادهای شدیدی در این محل می وزد، در بعض سالها بر اثر شدت وزش باد قسمتی از زراعت اهالی زیر شن مستور می شود.
در شمال شهرستان رشته ارتفاعاتی به نام بینالود از شمال غربی سرولایت تا جلگه رخ امتداد دارد که حد طبیعی بین شهرستان مشهد و نیشابور است و مهمترین قلل آن به بلندی 3300 گز است. ارتفاعات دیگری در قسمت جنوب غربی شهرستان است به نام طاغنکوه و کوه جسته که حد فاصل بین شهرستان سبزوار و نیشابور است ومرتفعترین قلل آن 2100 گز می باشد، در منطقۀ نیشابور رود خانه مهمی که دائماً جریان داشته باشد وجود ندارد چند رشته رودهای محلی که در موقع بهار از کوه بینالود سرچشمه گرفته و قراء و قصباتی را که در مسیر آنها واقع است مشروب می نمایند عبارتند از رود خانه فاروب رمان، رود خانه دررود، فرزدق، شمس آباد، بوژآباد، نیردباد بالا و پائین. راه آهن تهران به مشهد در جنوب شهر و به موازات جادۀ تهران - مشهد عبور می کند. شهرستان نیشابور از چهار دهستان به نام حومه، سرولایت، فدیشه و قدمگاه تشکیل شده و دارای 634 آبادی است و مجموع نفوس آن در حدود 180000 نفر می باشد.
شهر نیشابور. شهر زیبا و خوش آب و هوای نیشابور بر سر راه تهران به مشهد واقع شده است و فاصله آن نسبت به شهرهای اطراف به شرح زیر است: تا تهران 776، تا مشهد 137 و تا سبزوار 176 کیلومتر است. شهر نیشابور در 58 درجه و 48 دقیقۀ طول شرقی و 36 درجه و 14 دقیقۀ عرض جغرافیایی واقع است و ارتفاع آن از سطح دریا 1193 گز است، بنابراین 182 گز از مشهد مرتفعتر می باشد. این شهر یکی از شهرهای تاریخی و آباد و پرجمعیت ترین شهرهای ایران بوده که در ف تنه مغول ویران و نفوس آن قتل عام شده اند. به طوری که تاریخ نشان می دهد نیشابور در ازمنۀ قدیم در حدود یک میلیون جمعیت و 12هزار قنات داشته که در شهر و قراء و قصبات آن جاری بوده. آثار و علائمی که در اطراف شهر کشف شده نشان می دهد که وسعت شهر چند برابر وسعت فعلی بوده است. شهر نیشابور مطابق آخرین صورت ادارۀ آمار دارای 24270 نفر جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نی / نَ)
گوشه ای است در دستگاه شور. نشابور. نشابورک. نشاپورک. نیشابورک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نیشابورک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
منسوب به نشابور. که اهل نشابور است. رجوع به نیشابوری شود.
- زرّ نشابوری. رجوع به همین ترکیب در ذیل مدخل زر شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نشئه خور و آنکه شراب به اندازه ای خورد که مست گردد و می خواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نی / نَ)
بخش حومه شهرستان نیشابور شامل سه دهستان به نام ریوند، مازول و دربقاضی و دارای 280 آبادی بزرگ و کوچک است و مجموع نفوس آن در حدود 42000 نفر می باشد. محصول عمده بخش غلات، پنبه، انواع میوه ها و شغل اهالی زراعت و کسب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشابوری
تصویر نشابوری
منسوب به نشابورنیشابوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشابورک
تصویر نشابورک
گوشه ای ازدستگاه نواوماهوروشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاپور
تصویر نشاپور
گوشه ای ازدستگاه نواوماهوروشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشابور
تصویر نیشابور
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشابوری
تصویر نیشابوری
منسوب به نیشابور: از مردم نیشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشاپور
تصویر نیشاپور
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشابورک
تصویر نیشابورک
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصبور
تصویر ناصبور
ناشکیبا، ناگزیر ناصابرمقابل صبور، ناگزیر مجبور
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لایق قبول واعتماد نباشد غیرقابل قبول: بلی هرچه ناباورش یافتم زتمکین او روی برتافتم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابورن
تصویر شابورن
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباور
تصویر ناباور
بی اعتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمابار
تصویر نمابار
اکران
فرهنگ واژه فارسی سره