سوگند خورانیدن. (آنندراج). تحلیف. سوگند دادن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مناشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مناشده شود، خواندن کسی را به کاری. مناشده. (از المنجد)
سوگند خورانیدن. (آنندراج). تحلیف. سوگند دادن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مناشده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مناشده شود، خواندن کسی را به کاری. مناشده. (از المنجد)