جدول جو
جدول جو

معنی نسقان - جستجوی لغت در جدول جو

نسقان
(نَ سَ / نَ)
دو ستاره اند که نزدیک فکه - که کاسۀ درویشان است - ظاهر شوند، یکی یمانی است و دیگری شامی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموش کردن، فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
نساء ها، زنان ها، جمع واژۀ نساء
فرهنگ فارسی عمید
(غَ لَ)
نعق. نعیق. نعاق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به نعق شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
از بلاد طوس است. (از سمعانی). شهرکی است به خراسان و مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آنجا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا گور هارون الرشید است و از وی دیگ سنگین خیزد. (حدود العالم، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام یکی از دروازه های زرنگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
به صیغۀ تثنیه، دو رگ نسا. (ناظم الاطباء). رجوع به نسا شود
لغت نامه دهخدا
(نِسْ)
زنان. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 99). نسوه. نساء. نسون. نسنین. (اقرب الموارد) (المنجد). جمع واژۀ مراءه است از غیر لفظآن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
تثنیۀ نسا است. (منتهی الارب). رجوع به نسا شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ)
آن که فراموشی بر وی غالب باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (غیاث اللغات). فراموشکار
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نسرین. به صیغۀ تثنیه، نام دو ستاره است، یکی نسر طایر و دیگری نسر واقع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نسر و نسر طائر و نسر واقع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سِ)
دهی است از دهستان طرف رود بخش نطنز شهرستان کاشان، در 21هزارگزی جنوب شرقی نطنز و یک هزارگزی جنوب شرقی راه نطنز به اردستان در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و ابریشم و پنبه و انار و انجیر، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اناء نسفان، آوند پر لبریز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَس س)
وزیدن باد. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم وزیدن باد. (آنندراج). نسم. نسیم. (اقرب الموارد). رجوع به نسم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 89هزارگزی جنوب غربی شیراز و 53هزارگزی راه فرعی شیراز به سیاخ. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
غسقان شب، نیک تاریک شدن آن. (منتهی الارب). سخت تاریک شدن شب. غسق. غسق. (اقرب الموارد) ، غسقان آب، ریزش آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریختن آب. (اقرب الموارد) ، غسقان سماء، باران ریزه باریدن. (منتهی الارب). ریختن باران و پاشیده شدن آن. (از اقرب الموارد) ، غسقان لبن، ریزان گردیدن شیر از پستان، غسقان جرح، روان گردیدن زرداب از جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). دویدن زرداب از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) ، غسقان عین، خیره گردیدن چشم و تاریک شدن یا اشک آوردن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). تاریک شدن یا اشک آوردن چشم. (از اقرب الموارد). دویدن آب از چشم. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عقبه الطین، اسم موضعی است به فارس، (معجم البلدان ج 6 ص 191)
لغت نامه دهخدا
(خوی / خی تَ)
تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه، ای تمّم جلاءه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسقان
تصویر اسقان
جمع سقن، کمرهای باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموشی، فرو شدن از خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسقان
تصویر غسقان
ریزش آب، خیرگی چشم، ریزش زرد آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسقان
تصویر دسقان
فرستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
((نِ))
زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
((نِ))
فراموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسوان
تصویر نسوان
زنان
فرهنگ واژه فارسی سره
ذهول، فراموشی
متضاد: یاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بانوان، زنان، همسران
متضاد: رجال
فرهنگ واژه مترادف متضاد