جدول جو
جدول جو

معنی نسعیه - جستجوی لغت در جدول جو

نسعیه
(نَ / نِ عی یَ)
باد شمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسیه
تصویر نسیه
خرید و فروش چیزی به صورتی که پول آن بعداً پرداخت شود، به طور نسیه مثلاً آن لباس را نسیه خریدم
فرهنگ فارسی عمید
(نَ عی یَ)
نوعی. منسوب به نوع. مربوط به نوع
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ)
آنچه نقد نباشد و به زمانۀ بعید وعده ادای آن کرده باشند. (غیاث اللغات) (ازآنندراج). خلاف نقد. (السامی). پسادست. (لغات فرهنگستان). نسیه، بر وزن فدیه، که مقابل نقد باشد در اصل نسیئه است (به همزۀ آخر و بر وزن لطیفه) ولی در نظم و نثر فارسی نیز مطابق تلفظ معمول استعمال می شود. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). خریدی که (ادای) پولش به هنگام دیگر گذاشته شود. (فرهنگ خطی). کالی. ادانه. (یادداشت مؤلف). خریدوفروش و دادوستدی که بهای آن را نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند. پادست. پستادست. پسادست. (ناظم الاطباء) :
و امروز اینجا همی نیارد هرگز
عاجل نقدش دهد به نسیۀ آجل.
ناصرخسرو.
به نسیه مده نقد اگرچند نیز
به خرما بود وعده و نقد خار.
ناصرخسرو.
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد.
خیام.
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است.
خیام.
نسیه بر نام روزگار تو بس
زآنکه نقد از خزانه می نرسد.
خاقانی.
به نقد امشب چو با هم سازگاریم
نظر بر نسیۀ فردا چه داریم.
نظامی.
حساب نسیه های کژ میندیش
چو زآن حلوای نقد آن مرد درویش.
نظامی.
تو مگر خود مردصوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 1 بیت 134).
، وام، مهلت. فرصت. درنگی. (ناظم الاطباء).
- به نسیه خریدن،: من نیز اسبی به دست آورده بودم و به نسیه بخریده و با یاران به هم افتادیم. (تاریخ بیهقی ص 641).
- امثال:
امروز نقد فردا نسیه.
سرکۀ نقد به از حلوای نسیه.
نسیه آخر به دعوا رسید.
نقد را از نسیه خیزد نیستی
لغت نامه دهخدا
(نَسْ یَ)
مهلت. (آنندراج). نسیت. نسیه. رجوع به نسیه و نسیئه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ سَیْ یَ)
تصغیر نسوه. زنان کوچک. ج، نسیات. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ عَ)
پاره ای از نوار و تنگ ستور که از دوال پهن سازند. (از ناظم الاطباء). پاره ای از نسع. (منتهی الارب) (از المنجد). رجوع به نسع شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نسبیّت. رجوع به نسبیّت شود
لغت نامه دهخدا
(نُ سَ خی یَ)
بلده نسخیه، شهر دور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ناعی. رجوع به ناعی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عی یَ)
حروف نطعیه، تاء و دال و طاء، حروفی که مخرج آنها نطع دهان است. (از اقرب الموارد). حروفی که از کام دهن تلفظ می شوند و عبارتند از: ت، د، ط. (از ناظم الاطباء). و نیز رجوع به نطع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناعیه
تصویر ناعیه
مونث ناعی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه نقد نباشد و بزمانه بعید وعده ادای آن کرده باشند، خرید و فروش و داد و ستدی که بهای آنرا نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبیه
تصویر نسبیه
نسبیت در فارسی وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیه
تصویر نسیه
((نِ یِ))
آن چه به وعده فروخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسیه
تصویر نسیه
پسادست
فرهنگ واژه فارسی سره
استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام
متضاد: نقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی