جدول جو
جدول جو

معنی نسبهً - جستجوی لغت در جدول جو

نسبهً
(نَ مَ دَ)
بالنسبه. نسبت به دیگری. (از فرهنگ نظام). به طور نسبت. با نسبت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نُو کَ دَ)
به طور نوبت و علی التوالی و پی درپی. (ناظم الاطباء). به نوبت. از روی نوبه. متناوباً
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ بَ)
نژاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نسبت. رجوع به نسبت شود، خویشی. خویشی پدری خاصهً. (منتهی الارب) (از آنندراج). خویشی پدری یا خویشی پدری و مادری هر دو. (ناظم الاطباء). رجوع به نسبت شود، علاقه. پیوستگی. (از ناظم الاطباء). ج، نسب، نسب، برقرار شدن رابطه میان دو چیز. ایقاع التعلق بین الشیئین. (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نسب. رجوع به نسب شود
لغت نامه دهخدا
نسبت در فارسی هارفت همگر، خویشی خویشاوندی، پیوستگی پیوند، وابستگی به سنجش تااندازه ای نسبت بدیگران (دیگرها) : فلان نسبه آدم خوبی است، تاحدی. توضیح صحیح صورت فوق است و} نسبتا {غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسباً
تصویر نسباً
((نَ سَ بَ نْ))
از جهت اصل و نژاد، از لحاظ نسب
فرهنگ فارسی معین