نژاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نسبت. رجوع به نسبت شود، خویشی. خویشی پدری خاصهً. (منتهی الارب) (از آنندراج). خویشی پدری یا خویشی پدری و مادری هر دو. (ناظم الاطباء). رجوع به نسبت شود، علاقه. پیوستگی. (از ناظم الاطباء). ج، نسب، نسب، برقرار شدن رابطه میان دو چیز. ایقاع التعلق بین الشیئین. (تعریفات)
نژاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نسبت. رجوع به نسبت شود، خویشی. خویشی پدری خاصهً. (منتهی الارب) (از آنندراج). خویشی پدری یا خویشی پدری و مادری هر دو. (ناظم الاطباء). رجوع به نسبت شود، علاقه. پیوستگی. (از ناظم الاطباء). ج، نِسَب، نُسَب، برقرار شدن رابطه میان دو چیز. ایقاع التعلق بین الشیئین. (تعریفات)
نسبت در فارسی هارفت همگر، خویشی خویشاوندی، پیوستگی پیوند، وابستگی به سنجش تااندازه ای نسبت بدیگران (دیگرها) : فلان نسبه آدم خوبی است، تاحدی. توضیح صحیح صورت فوق است و} نسبتا {غلط است
نسبت در فارسی هارفت همگر، خویشی خویشاوندی، پیوستگی پیوند، وابستگی به سنجش تااندازه ای نسبت بدیگران (دیگرها) : فلان نسبه آدم خوبی است، تاحدی. توضیح صحیح صورت فوق است و} نسبتا {غلط است