جدول جو
جدول جو

معنی نسب - جستجوی لغت در جدول جو

نسب
تبار، خویشاوندی
تصویری از نسب
تصویر نسب
فرهنگ واژه فارسی سره
نسب
نژاد، قرابت خویشی، خویشاوندی
تصویری از نسب
تصویر نسب
فرهنگ فارسی عمید
نسب
نژاد، خاندان، سلسله، گهر
تصویری از نسب
تصویر نسب
فرهنگ لغت هوشیار
نسب
((نَ سَ))
نژاد، خاندان، خویشاوندی، قرابت، جمع انساب
تصویری از نسب
تصویر نسب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسبی
تصویر نسبی
کمابیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
بازخوانی، بسته، خویشاوندی، هارفت، بستگی، در برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
دارای روند مقبول، دارای نسبیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
مربوط به نسب، مقابل سببی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
ربط دادن فعل یا صفتی به کسی، خویشی، قرابت، پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز، همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
قرابت و خویشاوندی مستقیم و پدر مادری
فرهنگ لغت هوشیار
نسبت در فارسی هارفت همگر، خویشی خویشاوندی، پیوستگی پیوند، وابستگی به سنجش تااندازه ای نسبت بدیگران (دیگرها) : فلان نسبه آدم خوبی است، تاحدی. توضیح صحیح صورت فوق است و} نسبتا {غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
خویشی، خویشاوندی، انتساب، مناسبت، قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبا
تصویر نسبا
به پروز به گوهر به تبار ازلحاظ نسب ازجهت اصل ونژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
((نَ سَ))
منسوب به نسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
((نِ بَ))
خویشی، قرابت، پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبی
تصویر نسبی
Relative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
относительный
دیکشنری فارسی به روسی
रिश्तेदार
دیکشنری فارسی به هندی
আপেক্ষিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
เชิงสัมพันธ์
دیکشنری فارسی به تایلندی