جدول جو
جدول جو

معنی نزهه - جستجوی لغت در جدول جو

نزهه(نُ هََ)
دوری. (منتهی الارب). بعد. (از اقرب الموارد). گویند: هو بنزهه من الماء، ای ببعد. (منتهی الارب) ، اسم است از تنزه. گویند:ارض ذات نزهه. (از اقرب الموارد). ج، نزه، دوری از ناخوشی و پژمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دوری از عیب و زشتی. بی عیبی. پاکیزگی. نکوئی. (آنندراج از کشف اللغات و صراح و لطائف و منتخب اللغات) ، تفرج و گردش در سبزه زارها و بساتین و باغ ها. (ناظم الاطباء). نزهت
لغت نامه دهخدا
نزهه(نَ زِ هََ / نَ هََ)
نزه. (منتهی الارب). ارض نزهه، نزیهه. (اقرب الموارد). زمین دور از کشت زار و از کثافات و مگسان اطراف شهر و دهات و از آب خیز دریا و از فساد هوا. زمین صاحب نزهه. (ناظم الاطباء). رجوع به نزه شود
لغت نامه دهخدا
نزهه
نزهت در فارسی پاکیزگی نیکویی، خرمی دلگشایی، پاکیزه خویی پاکدامنی، نامی برای زنان آلتی موسیقی که آنرا صفی الدین عبدالمومن اختراع کرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزهت
تصویر نزهت
(دخترانه و پسرانه)
پاکی، بی آلایشی، خوش آب و هوایی، خرمی، شادی، خوشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزله
تصویر نزله
نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
پاکی، پاکیزگی، پاک دامنی، خوشحالی، خرمی، سیر و گشت، تفرج
فرهنگ فارسی عمید
(غَ غَ)
زده ناشده. غیرمضروب. مقابل زده. رجوع به زده شود، ننواخته. بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی.
- امثال:
نزده می رقصد، کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کاری کند و خودشیرینی و خوش رقصی نماید.
، که زدگی و پارگی و نخ گسیختگی ندارد
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
یکی نزق. رجوع به نزق شود، آغاز جهاندن اسب و پایان آن را عقب گویند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
تأنیث نزیه. (منتهی الارب). رجوع به نزیه شود، ارض نزیهه، ارض نزهه. (از اقرب الموارد). رجوع به نزهه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نزه. رجوع به نزه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ / نَ هََ)
بسیاری مال. (مهذب الاسماء). بسیاری از صامت یا ماشیه و ناطق یا بیست از گوسفند و مانند آن و صد از شتر و هزار از صامت. (منتهی الارب) (آنندراج). مال بسیاری از صامت و گفته اند آن بیست گوسفند و امثال آن است و صد شتر و هزار صامت و مانند آن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ لَ)
نوع و هیأت فرودآمدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ)
نزله. زکام، به خصوص زکامی که با خرابی سینه و سرفه همراه باشد. (ناظم الاطباء). عبارت است از جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی حلق و بعضی نزله را مختص به جلب شدن فضولات مرطوبه از دو بطن مقدم دماغ به سوی ریه و سینه دانسته اند. (از بحر الجواهر). سرماخوردگی. چایمان. چاییدگی. (یادداشت مؤلف) : زکام و نزله هر دو مشترکند... لکن بعضی طبیبان آن را که به جانب بینی فرودآید و منفذ را بگیرد و حس بوی بازدارد زکام گویند و آن را که به حلق و سینه فرودآید نزله گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نَ زِلَ)
ارض نزله، زمینی سخت. (مهذب الاسماء). زمین سخت و صاف که به اندک باران سیل از وی روان شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، نزلات
لغت نامه دهخدا
(نَ غَ)
یکی نزغ. (از اقرب الموارد). رجوع به نزغ شود، نخسه، طعنه. (از معجم متن اللغه). ج، نزغات. رجوع به نزغ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ قَ)
تأنیث نزق. (از اقرب الموارد). رجوع به نزق شود، ناقه نزقه، صعبهالانقیاد. (اقرب الموارد) (از المنجد). نزاق. (المنجد). سرکش
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
کمی از آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). اندکی از آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آب اندک. (مهذب الاسماء). ج، نزف
لغت نامه دهخدا
(نُ هََ)
خواجه نزهت، نورالله کشمیری. از پارسی گویان هند و از شاگردان میرزا عبدالغنی کشمیری است. به سال 1140 هجری قمری درگذشت. او راست:
دویدم تا به تحصیل کمال از دوربینی ها
چو پروین صاحب خرمن شدم از خوشه چینی ها.
(از صبح گلشن ص 416).
و رجوع به فرهنگ سخنوران ص 600 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4574 شود
میرزا نزهت، نعیم دامغانی. این بیت را مؤلف تذکرۀ روز روشن به نام او ثبت کرده است:
صباجائی که بردارد نقاب از روی زیبایش
پر پروانه دست شمع گردد در تماشایش.
رجوع به تذکرۀ روز روشن ص 815 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نزعه. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نزعه و نیز رجوع به معجم متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ رَ)
زن کم فرزند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
به لغت زند به معنی نزد است. (از ناظم الاطباء). رجوع به نزد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ هََ)
جای خوش آیند و خوشنما. ج، منازه. (ناظم الاطباء). جای نیک وپاک. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منزهات شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای زیبا و دارای رنگهای نیکو. جای پاک و پاکیزه و دور از کشت و آبهای راکد و از کثافات و مگسهای حوالی شهر و دهات و از آب خیز دریا و فساد و بدی هوا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکان نزیه، مکان نزه. (منتهی الارب). خرم. (از دهار). جای خوش آب وهوا. رجوع به نزه شود، جای خالی دور از مردمان که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مکان نزیه، جایگاهی خالی. (مهذب الاسماء) ، پاکیزه، نزیه الخلق، نزه الخلق، دور از بخل و شئامت. (از ناظم الاطباء). گویند: هو کریم نزیه، أی بعید عن اللؤم. (منتهی الارب). رجل نزیه، مردی بزرگوار. (مهذب الاسماء) ، پاک. دور از بدی. منزه، مرد دور از ناخوشی و پژمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوری جوینده از هر ناپسندی. متباعد از هر مکروهی. ج، نزهاء، نزاه، انزاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکهه
تصویر نکهه
نکهت در فارسی بوی خوش، بوی دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهه
تصویر نزاهه
نزاهت در فارسی پرهیزگاری، دور شدن از بدی، بی آکی، پاک سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغه
تصویر نزغه
اسم مره از نزغ، جمع نزغات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزفه
تصویر نزفه
اندکی آب، اندکی می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
خوشحالی، دوری از ناخوشی و غمگینی، خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
بی آک، پاکدامن، درستکار، پرهیزگار پاک وپاکیزه، خوش وخرم باصفا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
((نَ لَ یا لِ))
زکام، سرما خوردگی شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
((نَ))
پاک و پاکیزه، خوش و خرم، باصفا، پاکدامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
((نُ هَ))
پاکیزگی، پاکدامنی، خوشی و خرمی
فرهنگ فارسی معین