جدول جو
جدول جو

معنی نزهت - جستجوی لغت در جدول جو

نزهت(دخترانه و پسرانه)
پاکی، بی آلایشی، خوش آب و هوایی، خرمی، شادی، خوشی
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
فرهنگ نامهای ایرانی
نزهت
پاکی، پاکیزگی، پاک دامنی، خوشحالی، خرمی، سیر و گشت، تفرج
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
فرهنگ فارسی عمید
نزهت(نُ هََ)
خواجه نزهت، نورالله کشمیری. از پارسی گویان هند و از شاگردان میرزا عبدالغنی کشمیری است. به سال 1140 هجری قمری درگذشت. او راست:
دویدم تا به تحصیل کمال از دوربینی ها
چو پروین صاحب خرمن شدم از خوشه چینی ها.
(از صبح گلشن ص 416).
و رجوع به فرهنگ سخنوران ص 600 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4574 شود
میرزا نزهت، نعیم دامغانی. این بیت را مؤلف تذکرۀ روز روشن به نام او ثبت کرده است:
صباجائی که بردارد نقاب از روی زیبایش
پر پروانه دست شمع گردد در تماشایش.
رجوع به تذکرۀ روز روشن ص 815 شود
لغت نامه دهخدا
نزهت
خوشحالی، دوری از ناخوشی و غمگینی، خرمی
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
فرهنگ لغت هوشیار
نزهت((نُ هَ))
پاکیزگی، پاکدامنی، خوشی و خرمی
تصویری از نزهت
تصویر نزهت
فرهنگ فارسی معین
نزهت
خرمی، سرسبزی، طراوت، پاکی، پاکیزگی، شادی، نشاط، تفریح، خوشگذرانی، سیر، گردش، گشت، پاکدامنی، عفاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکهت
تصویر نکهت
(دخترانه)
بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نزه
تصویر نزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، وقت مناسب برای کاری، زمان، وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
بوی خوش، بوی خوش دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
پاکیزه شدن، پاکی از عیب، پاکدامنی، دور بودن از بدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزهتگاه
تصویر نزهتگاه
جای خوش و خرم، تفرّجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ زَهْ)
دوری از بدی. نزاهه. (اقرب الموارد). رجوع به نزاهه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ هََ / نَ هََ)
نزه. (منتهی الارب). ارض نزهه، نزیهه. (اقرب الموارد). زمین دور از کشت زار و از کثافات و مگسان اطراف شهر و دهات و از آب خیز دریا و از فساد هوا. زمین صاحب نزهه. (ناظم الاطباء). رجوع به نزه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِهْ)
پاک از عیب. (غیاث اللغات). نزیه. (اقرب الموارد). پاکیزه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاک. (ناظم الاطباء) :
حق همی گوید که آری ای نزه
لیک بشنو صبر آور صبر به.
مولوی.
، مکان نزه، جای دور از آب و علف و قعر آب و از مگسان ده و مردم و از آبخیز دریا و از فساد هوا. (منتهی الارب). جای دور از کشت و آب راکد و علف و از مگسان دهات و از مردم و آبخیز دریا و از فساد هوا. (ناظم الاطباء). نزیه. (اقرب الموارد). رجوع به نزیه شود، تازه. خوب. (غیاث اللغات). خرم. باصفا: چه در جهان بقعتی نیست نزه تر از گرگان و طبرستان. (تاریخ بیهقی ص 457). جائی نزه بود و سراپرده و دیوانها همه زیر آن پرده زده بودند. (تاریخ بیهقی ص 460). آورده اند که در ناحیت کشمیر مرغزاری خوش و نزه بود. (کلیله و دمنه). موضعی به غایت نزه و خرم و متنزهی بی رنج و غم یافته. (سندبادنامه ص 166). و حکایت سلیمان و مور و پای ملخ بگفت و چون جای نزه بود و قاآن را نشاط در سر. (جهانگشای جوینی). دیگر آنکه کتب تاریخ متفرجی نزه و متنزهی بدیع باشد. (تجارب السلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَهْ)
جمع واژۀ نزهه. رجوع به نزهه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَهْ)
سقف باشد و بعضی گویند چوبی باشد که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نژه و تژه شود، جای درآمدن باد و تراوش کردن آب. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
فرصت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود، غنیمت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
عبدالله (ملا...). مؤلف صبح گلشن این بیت را از او نقل کرده است:
شبی که داغ تو سوزم به دل چنان خواهم
که همچو شمع شود زندگی تمام مرا.
رجوع به صبح گلشن ص 539 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
بوی دهان. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نکهه:
همانا که برزد یکی تیز دم
شهنشاه از آن دم زدن شد دژم
بپیچید و در جامه زو سر بتافت
که از نکهتش بوی ناخوب یافت.
فردوسی.
، بوی خوش دهان. رجوع به نکهه شود:
بوید به سحرگاهان از شوق به ناگاهان
چون نکهت دلخواهان بوی سمن و سنبل.
منوچهری.
فکر و نطقش چو نکهت لب دوست
ز آتش تر گلاب می چکدش.
خاقانی.
نکهت حوراست یا صفای صفاهان
جبهت جوزاست یا لقای صفاهان.
خاقانی.
باد بهشت می گذرد یا نسیم صبح
یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است.
سعدی.
، بوی خوش. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نکهه:
شمۀ خلق تو هست آنک او را
نکهت عنبر و ند نیست ندید.
سوزنی.
نکهت جام صبوحی چون دم صبح از تری
عطسۀ مشکین ز مغز آسمان انگیخته.
خاقانی.
نکهت خویش ز عشق مشک فشان از فقاع
شیبت مویش به صبح برف نمای از سداب.
خاقانی.
نکهت کام صراحی چو دم مجمر عید
زو بخور فلک جان شکر آمیخته اند.
خاقانی.
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر.
حافظ.
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری.
حافظ.
بعد از این نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت
خیزد از صحرای ایذج نافۀ مشک ختن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نُ هََ)
دوری. (منتهی الارب). بعد. (از اقرب الموارد). گویند: هو بنزهه من الماء، ای ببعد. (منتهی الارب) ، اسم است از تنزه. گویند:ارض ذات نزهه. (از اقرب الموارد). ج، نزه، دوری از ناخوشی و پژمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دوری از عیب و زشتی. بی عیبی. پاکیزگی. نکوئی. (آنندراج از کشف اللغات و صراح و لطائف و منتخب اللغات) ، تفرج و گردش در سبزه زارها و بساتین و باغ ها. (ناظم الاطباء). نزهت
لغت نامه دهخدا
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزهتگاه
تصویر نزهتگاه
تفرجگاه، جای عیش و خوشی، متنزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
بوی خوش، بوی دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
دور شدن از بدی و پاکی از عیب
فرهنگ لغت هوشیار
نزهت در فارسی پاکیزگی نیکویی، خرمی دلگشایی، پاکیزه خویی پاکدامنی، نامی برای زنان آلتی موسیقی که آنرا صفی الدین عبدالمومن اختراع کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهت
تصویر ناهت
گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
((نَ هَ))
پاکدامنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکهت
تصویر نکهت
((نَ یا نُ هَ))
بوی خوش، بوی دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزه
تصویر نزه
((نَ زِ))
پاک، پاکیزه، جای پرگیاه و دور از مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
((نُ زَ))
فرصت، صید، جمع نهز
فرهنگ فارسی معین
بو، بوی دهان، رایحه، شمیم، عطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاک، پاکیزه، خرم، خوش، سرسبز، مصفا، مفرح، مهذب، نزیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نیزه، زوبین، مرحله ای از پاره بازی
فرهنگ گویش مازندرانی