جدول جو
جدول جو

معنی نزغده - جستجوی لغت در جدول جو

نزغده
(نَ غَ دَ / دِ / نَ زَ دَ / دِ)
کوفته شده و ترنجیده و مفصل های دردمند. (ناظم الاطباء). دردی در مفاصل که به مرور عضو را از حس عاطل کند و در بعضی فرهنگها عضوی به علت قولنج یا تشنج باطل شده. (از فرهنگ شعوری). مفاصل آدمی باشد که تند شده باشد. عنصری گفت:
گربت دوزخی به روی نکوست
بر بهشتی نزغده باشد و دوست.
(از صحاح الفرس).
شاهدی که ذکر شده بر معنی لغت منطبق نیست
لغت نامه دهخدا
نزغده
مفاصل آدمی باشدکه تندشده باشد: گرتب دوزخی بروی نکوست بربهشتی نزغده باشددوست. (عنصری. صحاح الفرس. ص 291)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزنده
تصویر نزنده
بیرون کشنده، روان، جهنده
فرهنگ فارسی عمید
(زُ دَ / دِ)
صاحب صحاح الفرس این صورت را ضبط کرده و بدان معنی خشم آلوده میدهد، و ظاهراً مصحف آرغده باشد
لغت نامه دهخدا
(غِ ری)
نازائیده. نزائیده، که زائیده نشده است. لم یولد
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ)
نام مرغی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ غَ)
یکی نزغ. (از اقرب الموارد). رجوع به نزغ شود، نخسه، طعنه. (از معجم متن اللغه). ج، نزغات. رجوع به نزغ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
به لغت زند به معنی نزد است. (از ناظم الاطباء). رجوع به نزد شود
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ)
زده ناشده. غیرمضروب. مقابل زده. رجوع به زده شود، ننواخته. بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی.
- امثال:
نزده می رقصد، کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کاری کند و خودشیرینی و خوش رقصی نماید.
، که زدگی و پارگی و نخ گسیختگی ندارد
لغت نامه دهخدا
جهنده روان: وهرآن چیزی که ویرا خون نزنده نباشدچون درآب میرودباکی نبود
فرهنگ لغت هوشیار
قباله: ای بکس خویش نزرده بنهاده وآن همه داده بپورخویش و وقایه. (رودکی. نف. 1216: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغده
تصویر زغده
پامچال از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغه
تصویر نزغه
اسم مره از نزغ، جمع نزغات
فرهنگ لغت هوشیار