- نزح (غَ رَنْ)
دور گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نزوح. (منتهی الارب) ، آب از چاه کشیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشیدن. برکشیدن. (یادداشت مؤلف). کشیدن همه آب چاه را یا اندکی باقی گذاشتن از آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کشیدن آب چاه تا آنکه بسیار کم یا تمام شود. (از المنجد) ، کشیده شدن همه آب چاه. (از منتهی الارب) (آنندراج). بسیار کم شدن آب چاه یا تمام شدن. (از المنجد) ، صاحب چاه آب برکشیده شدن. (از منتهی الارب) ، به صیغۀ فعل مجهول، دور شدن از دیار خود بر اثر غیبت دراز: نزح بفلان. (از منتهی الارب) (از المنجد)
