جدول جو
جدول جو

معنی نزاه - جستجوی لغت در جدول جو

نزاه
(نِ)
جمع واژۀ نزه. رجوع به نزه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
پاکیزه شدن، پاکی از عیب، پاکدامنی، دور بودن از بدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزله
تصویر نزله
نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف، ناتوان، افسرده، رنجور، بی چربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
دید، نظر، چشم، توجه کنید، توجه کن
نگاه داشتن: نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
نگاه کردن: دیدن، نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ غَ ذَ)
نزیه گردیدن جای. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاک و پاکیزه گردیدن جای از فساد هوا و از مگسان ده. (ناظم الاطباء). نزه شدن جای. (از المنجد). نزاهیه. (منتهی الارب) ، دور ماندن جای از مردم و از آب و علف و آب خیز دریا. (ناظم الاطباء) ، دوری گزیدن از همه ناخوشی ها و ناپسندی ها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دوری از مکروه. (ازالمنجد). دوری از هر مکروه. (از اقرب الموارد) ، پرهیزکاری و دوری از بدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاکی از عیب. (آنندراج). عفیف بودن. (از المنجد). دوری از بدی. (اقرب الموارد) ، اکتساب مال است بدون خاری و بی آنکه به دیگری ستم شود. (از تعریفات) (از اقرب الموارد) ، نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر یا نویسنده در هجو و نکوهش دیگران کلمات ناسزا و الفاظ زشت به کار نبرد، چنانکه نقل است از ابی عمرو بن العلاء پرسیدند که: نیکوترین هجا چیست ؟ گفت: آن است که آنچه درنکوهش کسی سروده باشی اگر برای دوشیزۀ پرده نشین بسرائی آن را زشت نشمارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
نجات در فارسی بوختک رستار رستگاری رستن، آز، سماروغ، جای بلند، ماده شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاک
تصویر نزاک
پرخاشگر نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزفه
تصویر نزفه
اندکی آب، اندکی می
فرهنگ لغت هوشیار
نوجوان شدن، پرورش یافتن کیف، حالی که بر اثر مسکرات یا مخدری به شخص معتاد دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاه
تصویر نطاه
کاسبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
نظر، نگریست، مشاهده، ملاحظه
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آمدن: از بارگی فرود آمدن: برای جنگ پیاده سرما خوردگی چایمان فرودآمدن درمعرکه جنگ برای جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاله
تصویر نزاله
روانگی آب سختگی زمین، شوش مرداب که فرو ریزد، راهی گشتن، میهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزان
تصویر نزان
جهنده: هرآن چیزی که ویراخون نزان نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغه
تصویر نزغه
اسم مره از نزغ، جمع نزغات
فرهنگ لغت هوشیار
نزهت در فارسی پاکیزگی نیکویی، خرمی دلگشایی، پاکیزه خویی پاکدامنی، نامی برای زنان آلتی موسیقی که آنرا صفی الدین عبدالمومن اختراع کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
زکام
فرهنگ لغت هوشیار
بی آک، پاکدامن، درستکار، پرهیزگار پاک وپاکیزه، خوش وخرم باصفا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزار
تصویر نزار
ضعیف، نحیف، باریک، منحوس، مقابل فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه، خصومت و دشمنی، منازعه و گفتگو با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
دور شدن از بدی و پاکی از عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهه
تصویر نزاهه
نزاهت در فارسی پرهیزگاری، دور شدن از بدی، بی آکی، پاک سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاهت
تصویر نزاهت
((نَ هَ))
پاکدامنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
((نِ))
نظر، دید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
((نَ))
پاک و پاکیزه، خوش و خرم، باصفا، پاکدامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزله
تصویر نزله
((نَ لَ یا لِ))
زکام، سرما خوردگی شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزان
تصویر نزان
((نَ))
جهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزال
تصویر نزال
((نِ))
فرود آمدن در معرکه جنگ برای جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزاع
تصویر نزاع
((نِ))
دشمنی، جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزاع
تصویر نزاع
ستیز، کشمکش، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره