جدول جو
جدول جو

معنی نزاز - جستجوی لغت در جدول جو

نزاز
(نَزْ زا)
صیغۀ مبالغه است از نز. آنکه در یک جای آرام نگیرد. (از اقرب الموارد). رجوع به نز شود
لغت نامه دهخدا
نزاز
(نَ)
دهی کوچک است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیاز
تصویر نیاز
(دخترانه)
حاجت، احتیاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشرو گله، کنایه از پیشرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزاز
تصویر بزاز
پارچه فروش، کسی که انواع پارچه های پشمی و نخی می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاز
تصویر نیاز
حاجت، میل و خواهش، عشق و آرزو، تحفه و هدیۀ درویشان، نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف، ناتوان، افسرده، رنجور، بی چربی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ زَ)
رفتار. سلوک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
سخت ودرشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
فرود آمدن: از بارگی فرود آمدن: برای جنگ پیاده سرما خوردگی چایمان فرودآمدن درمعرکه جنگ برای جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاز
تصویر نشاز
بر آمده بلند، نا به جا، بیرون بیرون از آهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاک
تصویر نزاک
پرخاشگر نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیز
تصویر نزیز
خواهان، ورنمند (شهوتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاز
تصویر نقاز
تورنگ دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماز
تصویر نماز
خدمت و بندگی، خدمتکاری، فرمانبرداری، پرستش، سجود
فرهنگ لغت هوشیار
نوازش: از نواز شاه آن زار حنیذ در تن خود غیرجان جانی ندید (ندید)، (مثنوی. نیک. 541: 6)، در ترکیب بمعنی نوازنده آید: بنده نوازکوچک نوازگوش نوازمهمان نواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
ترس، بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاز
تصویر نیاز
حاجت، احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزان
تصویر نزان
جهنده: هرآن چیزی که ویراخون نزان نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزاز
تصویر عزاز
جمع عزیز، گرامیان ارجمندان کمیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزار
تصویر نزار
ضعیف، نحیف، باریک، منحوس، مقابل فربه
فرهنگ لغت هوشیار
خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه، خصومت و دشمنی، منازعه و گفتگو با هم
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری که از سردی پیدا گردد و یا لرزه و ترنجیدگی از سرما، دردی است که از سختی سرما در بندگاه گردن و سینه به سبب تشنج و انجماد اعصاب پیدا می شود، مرضی عفونی است که سبب سم میکربی حاصل می شود
فرهنگ لغت هوشیار
ازریشه فارسی کژفروش ابریشم فروش ماربزرگ ابریشم فروش علاقه بند: آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است، آنکه کرم ابریشم را تربیت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزاز
تصویر رزاز
برنجکوب، برنجفروش سرب برنج کوب، برنج فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزاز
تصویر بزاز
جامه فروش، پارچه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاز
تصویر ازاز
درخت کرم دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزاز
تصویر بزاز
((بَ زّ))
پارچه فروش، جامه فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزاز
تصویر رزاز
((رَ زّ))
برنج کوب، برنج فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کزاز
تصویر کزاز
((کُ))
عفونی شدن شدید در اثر ورود میکربی مخصوص از راه زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماز
تصویر نماز
نماژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزاع
تصویر نزاع
ستیز، کشمکش، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاز
تصویر نیاز
احتیاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره