جدول جو
جدول جو

معنی نرمیت - جستجوی لغت در جدول جو

نرمیت
(نَ می یَ)
ملایمت. (ناظم الاطباء). مصدر مجعول است از نرم + ئیت (عربی). رجوع به نرم و نرمی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرمین
تصویر نرمین
(دخترانه)
منسوب به نرم، لطیف، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ملاست. (ناظم الاطباء). مقابل زبری. (یادداشت مؤلف) :
مبین نرمی پشت شمشیر تیز
گذارش نگر گاه خشم و ستیز.
اسدی.
پنجم ز ره دست بساوش که بدانی
نرمی و درشتی چو ز خر خار گران را.
ناصرخسرو.
، نعومت. رخاصت. (یادداشت مؤلف) :
تن خنگ بید ارچه باشد سپید
به تری و نرمی نباشد چو بید.
رودکی.
، مقابل خشکی. تری. تازگی. فرمان پذیری. انعطاف پذیری. مقابل سختی و خشکی، در ترکیباتی چون: نرمی انبان. نرمی چرم. نرمی عضلات. نرمی نان، لطافت. رقت. نازکی. مقابل کثافت:
هم اوبه نرمی باد و هم او به تیزی آب
هم او به جستن آتش هم او به هنگ تراب.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
، صفا و همواری که بعد از حالت خشونت و ناهمواری حاصل شود. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، همواری. جلا. (ناظم الاطباء). صاف و صیقلی بودن، رفق. (منتهی الارب) (مجمل). مداراه. (منتهی الارب). لطف. (مهذب الاسماء). ملایمت. (ناظم الاطباء). ارفاق. مرافقت. ملاینت. ملاطفت. مدارا. مدارات. خوش رفتاری. (یادداشت مؤلف). مقابل ستم و زور و جبر و تندی و خشونت:
به نرمی بسی چیز کردن توان
که بستم ندانی بکردن تو آن.
ابوشکور.
به نرمی برآردبسی چیز مرد
که آن برنیاید به جنگ و نبرد.
ابوشکور.
به هیچ روی تو ای خواجه برقعی نه خوشی
به گاه نرمی گوئی که آبداده تشی.
منجیک.
چو کارت به نرمی نگردد نکوی
درشتی کن آنگاه و پس رزم جوی.
فردوسی.
که تندی و تیزی نیاید به کار
به نرمی برآید ز سوراخ مار.
فردوسی.
بردار درشتی ز دل خصم به نرمی
کز دنبه به نضج آید ای دوست مغنده.
عسجدی.
به نرمی چو کاری توان برد پیش
درشتی مجوئید زاندازه بیش.
اسدی.
هم از نرمی بسی دل رام گردد
ز تندی پخته ها بس خام گردد.
ناصرخسرو.
گرفته کینه و مهرت به نرمی و تیزی
همی کشید عنان و مهار آتش و آب.
مسعودسعد.
من کرده درشتی و تو نرمی
از من همه تندی از تو گرمی.
نظامی.
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.
سعدی.
به نرمی چو حاصل نگردد مراد
درشتی ز نرمی در آن حال به.
؟
، ادب. آهستگی:
چنین است گردندۀ گوژپشت
چو نرمی نمودی بیابی درشت.
فردوسی.
نخستین به نرمی سخنگوی باش
به داد و به کوشش بی آهوی باش.
فردوسی.
چو نزدش بوی بسته کن چشم و گوش
بر او جز به نرمی زمانی مکوش.
اسدی.
به نرمی گفت کای مرد سخنگوی
سخن در مغز تو چون آب در جوی.
نظامی.
، بردباری. صبر. حوصله. (ناظم الاطباء). آهستگی. بی شتابی. تأنی. آرامی. (یادداشت مؤلف).
- نرمی نمودن، ملایمت کردن. بردباری نمودن. با صبر و حوصله کاری کردن. (ناظم الاطباء).
، کندی. آهستگی. بی شتابی:
چون تک اندیشه به گرمی رسید
تندرو چرخ به نرمی رسید.
نظامی.
، آهستگی. تدبیر. چاره گری:
به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل
که که را به نرمی کند پست باران.
ناصرخسرو.
دست چون ماند به زیر سنگ سخت
جز به نرمی کی توان بیرون کشید.
مسعودسعد.
چو شاید گرفتن به نرمی دیار
به پیکار خون از سپاهی مبار.
سعدی.
، رقت. نازکی.
- نرمی دل، رأفت. مهربانی:
درشتی دل شاه و نرمی دلش
ندانی هویدا کند حاصلش.
دقیقی یا عنصری.
، لینت. روانی. (یادداشت مؤلف) ، سلاست. (یادداشت مؤلف). روانی. همواری: همچنانکه گردون کشان و خراس بانان جایگاه گردش چوب گردون و میل خراس را به روغن چرب کنند تا حرکت آن به نرمی بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سهولت. آسانی. آسایش. مقابل سختی. ضد سختی. (یادداشت مؤلف) :
جز ایشان را که رخت از چشمه بردند
ز نرمی ها به سختی ها سپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، در 14هزارگزی جنوب شرقی نیشابور، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 103 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
بادپیچ. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ص 378)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب، در 17هزارگزی جنوب شرقی سراب در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 679 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
میش نر. غوچ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لئون. نقاش فرانسوی. از منظره سازان و سازندگان پرده های نقاشی حیوانات یا مجالس یا انواع میوه. مولد ’من سن پر’ (1844-1925 میلادی)
فرانسوا، مشهور به تریستان. شاعر افسانه سرا و درام نویس فرانسه. (1601-1655 میلادی)
ژان مارث آدرین. امیرالبحر دلیر فرانسوی. مولد کوتانس. (1766-1836 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نرم بودن، یانرمی گوش. نرمه گوش، مهربانی لطف. یابه نرمی. بامهربانی: اگرنادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید. (گلستان. قر. 127)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
((نَ))
ملایمت، بردباری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
اکناع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نعومةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Gentleness, Mushiness, Pulpiness, Silkiness, Slickness, Smoothness, Softness, Squishiness, Tenderness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
douceur, mollesse, pulposité, soyeux, moelleux, tendresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
温柔 , 软糯 , 果肉感 , 丝滑 , 光滑 , 平滑 , 柔软 , 柔软性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
優しさ , 柔らかさ , 果肉感 , 絹のような滑らかさ , 滑らかさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نرمی , نرمی , ریشمی پن , نرم ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
רַכּוּת , רַךְ , עֲסִיסִיּוּת , מַרְגְּלוּת , חַלָקוּת , חֶלָקוּת , רַכוּת , רַכּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
ความอ่อนโยน , ความนุ่มนวล , เนื้อนุ่ม , ความเนียนเหมือนผ้าไหม , ความลื่นไหล , ความเรียบ , ความอ่อนนุ่ม , ความนุ่มนวล , ความนุ่มนวล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
부드러움 , 과육의 질감 , 매끈함 , 말랑함
دیکشنری فارسی به کره ای
لطافت، ملایمت، نرمی، تساهل، ملاطفت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
upole, laini, unyenyekevu, ulaini wa hariri, ulaini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
कोमलता , मुलायमता , रेशमीपन , चिकनापन , चिकनापन , नरमता , नरमता , कोमलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
nazlılık, yumuşaklık, hamurluluk, ipeksi, kayganlık, pürüzsüzlük, hassaslık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
kelembutan, kelembutan sutra, kelicinan, kelancaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
কোমলতা , নরম , কোমলতা , মসৃণতা , মসৃণতা , কোমলতা , নরমপন , কোমলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dolcezza, morbidezza, polposità, setosità, lucentezza, tenerezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Sanftheit, Weichheit, Saftigkeit, Seidigkeit, Glätte, Zärtlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
zachtheid, zijdezachtheid, gladheid, tederheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
м'якість , м'якість , м’якість , шовковистість , гладкість , м'якість , м'якість , ніжність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
нежность , мягкость , мякоть , шелковистость , гладкость , гладкость , мягкость , нежность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
delikatność, miękkość, miąższowość, jedwabistość, gładkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
suavidade, maciez, polpudez, sedosidade, ternura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dulzura, blandura, pulposidad, sedosidad, suavidad, ternura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی