جدول جو
جدول جو

معنی ندداء - جستجوی لغت در جدول جو

ندداء
(نُ دَ)
جمع واژۀ ندید، به معنی نظیر و مانند و همتا. رجوع به ندید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ دَ)
جمع واژۀ ودود. به معنی دوست و بسیارمحبت. (منتهی الارب). رجوع به ودود شود
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ)
جمع واژۀ ندیم. رجوع به ندیم و نیز رجوع به ندما شود
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ)
جمع واژۀ ندیب. رجوع به ندیب شود، جمع واژۀ ندب. رجوع به ندب شود
لغت نامه دهخدا
(نُ جَ)
دلیر درگذرنده در امور معضل. (از آنندراج). جمع واژۀ نجید. رجوع به نجید شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه نکداء، اشتری بی شیر. (مهذب الاسماء). ناقۀ بی شیر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) ، شترمادۀ بسیارشیر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) ، آن اشتر که بچۀ او نزید و او همیشه بسیارشیر باشد. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ازمتن اللغه). ج، نکد، شوم عسر. (اقرب الموارد). نکد. (منتهی الارب). تأنیث انکد. رجوع به انکد و نیز رجوع به نکد شود. ج، نکد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دختر پستان برآمده. (ناظم الاطباء). ج، نهد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ریگ تودۀ بلند. (منتهی الارب). رمله مشرفه. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دعا. نداء، صوت. آواز. نداء. (المنجد). رجوع به نداء شود
لغت نامه دهخدا
جمع ندیم، طایفه ندماکه حاضر بودن، د دوفریق شدن، د، همدمان می یاران همگوشگان هم پیالگان
فرهنگ لغت هوشیار
آواز کردن ظواز دادن، آواز، بانگ، فریاد، یکی از حالات اسم است وآن عبارتست ازاینکه اسم منادی واقع شود وعلامت نداالفی است که باخراسم افزایند وآن اسم رامنادی نامند، دلاخ معاش چنان کن که گربلغزدپای فرشته ات بدودست دعانگهدارد. (حافظ. 83) گاهی درموقع ندابجای الف درآخرکلمه پیش ازمنادی کلمات ایاای درآورندمانند، ای خردمندای پسر، ای پادشه خوبان، دادازغم تنهایی دل بی توبجان آمدوقت است که بازآیی. (حافظ. 351) توضیح هرگاه کلمه ای مختوم بالف یاواو باشد پیش ازالف نداحرف (ی) درآورند مانند، خدایا، طلب متکلم است توجه مخاطب (منادی) راوادوات آن درفارسی} الف {در آخرو} ای} {ایا} {یا {دراول اسم است، ندا در فارسی آواز دادن، آواز بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندماء
تصویر ندماء
((نُ دَ))
جمع ندیم
فرهنگ فارسی معین