جدول جو
جدول جو

معنی ندح - جستجوی لغت در جدول جو

ندح(غُ)
فراخ گردانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). وسیع کردن. وسعت دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ندح
بسیاری، فراخی، زمین فراخ
تصویری از ندح
تصویر ندح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندا
تصویر ندا
(دخترانه)
آواز، بانگ، فریاد، صدای بلند، فریاد، بانگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوح
تصویر نوح
(پسرانه)
راحت، معرب از عبری، نام پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود را از طوفان نجات داد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی، اندوه و افسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندی
تصویر ندی
نم، شبنم
باران
گیاه تازه
خاک نمناک
بخشش و دهش
بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن، وزیدن نسیم، پراکنده شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنح
تصویر دنح
یکی از اعیاد مسیحیان، عید خاج شویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گرو و شرط بندی در بازی یا قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصح
تصویر نصح
پند دادن، پندواندرز، محبت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجح
تصویر نجح
روا گشتن، برآمدن حاجت، پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندب
تصویر ندب
گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدح
تصویر مدح
ستودن به ویژه در شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
عیب کردن، طعن کردن در نسب کسی، عیب جویی، بدگویی، سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوح
تصویر نوح
هفتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، ساغر، پیاله، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَ)
جای فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ پهناور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَحْ حی)
پهن واشدن گوسپند در چراگاه. (تاج المصادر بیهقی). پهن واشدن گوسفند در چرا کردن. (زوزنی). متفرق گشتن گوسفندان از جای خویش از سیری و پری شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ حَ)
زمین فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ندح. رجوع به ندح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدح
تصویر قدح
کاسه که دو کس را سیر گرداند، کاسه بزرگ، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
شبنم ژاله، باران، بخشش نیکی، جوانمردی، تری، خاک تر تر نمناک، انجمن، باشگاه دگر گشته ندا بنگرید به ندا تری روز. نم، باران، خاک نمناک، آنچه که موجب خوشبویی گردد مانند بخور. نداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندو
تصویر ندو
انجمن کردن، جوانمردی، گشاد کردن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی پشیمانی ندامت: بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندل
تصویر ندل
چالاکی، شتابی، سرعت، زودی، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدح
تصویر مدح
ستایش، ثنای به صفات جمیله، مدحت
فرهنگ لغت هوشیار
سختی آواز فرکوه بلند ترین کوه در زنجیره کوه ها، پشته خرد، تبر خون (عناب درشت) از گیاهان، سرخ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدح
تصویر شدح
کشیدن ازدرازا وپهنا
فرهنگ لغت هوشیار
گلو بریدن، بر زمین گستردن، بر پهلو نهادن، بر روی افکندن، آرام گرفتن، پر کردن مشک، بهره مند شدن زن از شوی، فرزند بسیار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردح
تصویر ردح
درد کم زمان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندحه
تصویر ندحه
زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندب
تصویر ندب
ظریف و نجیب، عمل مستحبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدح
تصویر مدح
ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدح
تصویر قدح
سبو
فرهنگ واژه فارسی سره