آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
بی عقلی. (ناظم الاطباء). - نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی. ، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن. - نارسائی فکر، کوته فکری. ، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
بی عقلی. (ناظم الاطباء). - نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی. ، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن. - نارسائی فکر، کوته فکری. ، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
شاگردانه. (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف) (برهان قاطع). نودارانه. نوداران. (رشیدی). رجوع به نوداران شود، زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری) (از برهان قاطع). صله. رجوع به نوداران شود، زری باشد که به کسی که مژده و خبر خوش آورده، دهند. (ازجهانگیری) (از برهان قاطع). رجوع به نوداران شود
شاگردانه. (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف) (برهان قاطع). نودارانه. نوداران. (رشیدی). رجوع به نوداران شود، زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری) (از برهان قاطع). صله. رجوع به نوداران شود، زری باشد که به کسی که مژده و خبر خوش آورده، دهند. (ازجهانگیری) (از برهان قاطع). رجوع به نوداران شود
ضرورت نداشتن. (حاشیۀ درۀ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (درۀ نادره چ جعفر شهیدی ص 704)
ضرورت نداشتن. (حاشیۀ درۀ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (درۀ نادره چ جعفر شهیدی ص 704)
از بخارا. بخاری. منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری. آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی، آلوی بخارائی، زبان بخارائی. توت بخارائی قسمی توت سفید کم شیرینی و لطیف و بی دانه است بخراسان. و رجوع به کتاب لهجۀ بخارائی تألیف رجائی شود. و هم چنین رجوع به بخاری شود، دفن کردن. (آنندراج). خاک کردن: سپهر را ز لباس عزا برون آریم سر بریدۀ خورشید را به خاک کنیم. سلیم
از بخارا. بخاری. منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخاری. آنچه از بخارا خیزد چون پوست بخارائی، آلوی بخارائی، زبان بخارائی. توت بخارائی قسمی توت سفید کم شیرینی و لطیف و بی دانه است بخراسان. و رجوع به کتاب لهجۀ بخارائی تألیف رجائی شود. و هم چنین رجوع به بخاری شود، دفن کردن. (آنندراج). خاک کردن: سپهر را ز لباس عزا برون آریم سر بریدۀ خورشید را به خاک کنیم. سلیم
دوائی هندیست و از جملۀ سموم است و در طلی بیماریها استعمال کنند مانند کلف و جرب و قوباء و اگر بر عرق النساء ضماد کنند نافع بود و بعضی در قولنج ریحی استعمال کنند و طبیعت آن بغایت گرم است و سم مجموع حیواناتست که دنبال داشته باشد و آنرا بپارسی و هندی کچله خوانند و اگر کسی بخورد مداوای او بقی و شیر تازه و روغن بادام کنند. (اختیارات بدیعی). و صاحب برهان گوید: با رای بی نقطه بر وزن قراداغی، بلغت رومی دوایی است هندی و از جملۀ سموم است و زهر مجموع حیواناتی باشد که دنبال داشته باشند همچو مار و عقرب و سگ و گرگ و مانند آن و با ذال نقطه دار هم بنظر آمده است. کلف و جرب را نافع باشد و بعضی گویند یونانی است و بفارسی کچله گویند و به تازی قاتل الکلب و خانق الکلب خوانند - انتهی. جوزالقی. رجوع به اذاراقی و ازاراقی شود
دوائی هندیست و از جملۀ سموم است و در طلی بیماریها استعمال کنند مانند کلف و جرب و قوباء و اگر بر عرق النساء ضماد کنند نافع بود و بعضی در قولنج ریحی استعمال کنند و طبیعت آن بغایت گرم است و سم مجموع حیواناتست که دنبال داشته باشد و آنرا بپارسی و هندی کچله خوانند و اگر کسی بخورد مداوای او بقی و شیر تازه و روغن بادام کنند. (اختیارات بدیعی). و صاحب برهان گوید: با رای بی نقطه بر وزن قراداغی، بلغت رومی دوایی است هندی و از جملۀ سموم است و زهر مجموع حیواناتی باشد که دنبال داشته باشند همچو مار و عقرب و سگ و گرگ و مانند آن و با ذال نقطه دار هم بنظر آمده است. کلف و جرب را نافع باشد و بعضی گویند یونانی است و بفارسی کچله گویند و به تازی قاتل الکلب و خانق الکلب خوانند - انتهی. جوزالقی. رجوع به اذاراقی و ازاراقی شود