مسکۀ تنک که دوباره از مشک برآید چون آن را بر شتر بار کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، طبیعت. گویند: فلان میمون العریکه والنخیجه و الطبیعه، به معنی واحد. (اقرب الموارد)
مسکۀ تنک که دوباره از مشک برآید چون آن را بر شتر بار کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، طبیعت. گویند: فلان میمون العریکه والنخیجه و الطبیعه، به معنی واحد. (اقرب الموارد)
واحد نخیل است. رجوع به نخیل شود، نصیحت خالص، نیت خالص. ج، نخائیل. گویند: لایقبل اﷲ الا نخائیل القلوب، أی النیات الخالصه، طبیعت. (از المنجد). رجوع به نخیله شود
واحد نخیل است. رجوع به نخیل شود، نصیحت خالص، نیت خالص. ج، نخائیل. گویند: لایقبل اﷲ الا نخائیل القلوب، أی النیات الخالصه، طبیعت. (از المنجد). رجوع به نُخَیْلَه شود
موضعی است در نزدیکی کوفه بر سمت شام. و آن جائی است که علی علیه السلام چون خبر قتل عامل انبار بدو رسید بدانجا رفت و خطبۀ مشهورش را در ذم کوفیان قرائت فرمود و در آن گفت: اللهم انی لقد مللتهم و ملونی فارحنی منهم، و خود چند روزی پس از این خطبه کشته شد. (از معجم البلدان). نام موضعی در عراق که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام باخوارج جنگ فرمود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
موضعی است در نزدیکی کوفه بر سمت شام. و آن جائی است که علی علیه السلام چون خبر قتل عامل انبار بدو رسید بدانجا رفت و خطبۀ مشهورش را در ذم کوفیان قرائت فرمود و در آن گفت: اللهم انی لقد مللتهم و ملونی فارحنی منهم، و خود چند روزی پس از این خطبه کشته شد. (از معجم البلدان). نام موضعی در عراق که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام باخوارج جنگ فرمود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ماحصل کار. (ناظم الاطباء). چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد. (فرهنگ نظام). هر آنچه از پیروی کاری بالضروره حاصل گردد. (ناظم الاطباء) ، ثمر. بار. بر. اثر. (ناظم الاطباء). حاصل. (آنندراج) (ناظم الاطباء). محصول. مولود: حاصل کارها پدید آمد و خردمندان دانستند که آنهمه نتیجۀ آن یک خلوت است. (تاریخ بیهقی). شرمگنی نتیجۀ ایمان است و بینوائی نتیجۀ شرمگنی است. (قابوسنامه). از آنچنان پدر آری چنین پسر زاید ز آفتاب نتیجه شگفت نیست ضیا. مسعودسعد. سایلان را ز دست تو نه عجب گر نتیجه همه عطا باشد. مسعودسعد. سخن نتیجۀ جان است جان چرا کاهم گمان مبر که چو پروانه دشمن جانم. مسعودسعد. گر عقلت این سخن نپذیرد که گفته ام آن عقل را نتیجۀ دیوانگی شمر. خاقانی. یارب چو فضل کردی و جان بازدادیم رحمی بکن نتیجۀ جان نیز بازده. خاقانی. - نتیجۀ کلام، حاصل کلام. (ناظم الاطباء). ماحصل گفتار. خلاصۀ سخن. ، هم سن. (منتهی الارب). بچه ای که با بچۀ دیگر هم سال باشد. (ناظم الاطباء). دو گوسپند هم سن را نتیجه گویند. (از اقرب الموارد) : شاتان نتیجه، دو گوسپند هم سن. (منتهی الارب) ، بچۀ ستور. (ناظم الاطباء). زادۀ حیوان. (فرهنگ نظام). بچۀ شتر، ولد. (اقرب الموارد). نسل. فرزند. (ناظم الاطباء). فرزند انسان. (فرهنگ نظام). زاده: شاد باش ای نتیجۀ حیدر دیر زی ای نبیرۀرستم. سوزنی. به مرگ خواجه فلان هیچ کم نگشت جهان که قایم است مقامش نتیجۀ قابل. سعدی. ، پشت سیم از اولاد بدین ترتیب: اول ولد، دوم نبه یا نوه، سوم نتیجه. (یادداشت مؤلف). فرزند نوه، فایده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جدوی. سود. بهره. منفعت. نفع. ثمره. اثر، مکافات. پاداش. جزا. (ناظم الاطباء) : هرکه آرد به روی نیکان بد هم نتیجه ی بدش به پی سپرد. خاقانی. ، سرانجام. عاقبت. (ناظم الاطباء). خاتمت. آخر، بیرون آورده شده، تراشیده شده. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، (اصطلاح منطق) حکمی که حاصل می شود از امتزاج صغری و کبری به انداختن لفظ مکرر که آن را حد وسط گویند. (ناظم الاطباء). آن را ردف نیز گویند. (مفاتیح). قضیۀ لازمی که ازقیاس حاصل می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). قضیۀ ثالث و لازمی که از ترتیب دو مقدمۀ بدیهی یا به اثبات رسیده حاصل گردد. مثلاً: 1- سقراط انسان است. 2- هر انسانی فانی است. پس: 3- سقراط فانی است. قضیۀ اول را صغری نامند و قضیۀ دوم را کبری، مفهوم ’انسان’ که در صغری و کبری هر دو وجود دارد ’حد وسط’ است که باحذف آن نتیجه یعنی قضیۀ سوم به دست می آید. رجوع به قیاس شود
ماحصل کار. (ناظم الاطباء). چیزی که از چیز دیگر حاصل شده باشد. (فرهنگ نظام). هر آنچه از پیروی کاری بالضروره حاصل گردد. (ناظم الاطباء) ، ثمر. بار. بر. اثر. (ناظم الاطباء). حاصل. (آنندراج) (ناظم الاطباء). محصول. مولود: حاصل کارها پدید آمد و خردمندان دانستند که آنهمه نتیجۀ آن یک خلوت است. (تاریخ بیهقی). شرمگنی نتیجۀ ایمان است و بینوائی نتیجۀ شرمگنی است. (قابوسنامه). از آنچنان پدر آری چنین پسر زاید ز آفتاب نتیجه شگفت نیست ضیا. مسعودسعد. سایلان را ز دست تو نه عجب گر نتیجه همه عطا باشد. مسعودسعد. سخن نتیجۀ جان است جان چرا کاهم گمان مبر که چو پروانه دشمن جانم. مسعودسعد. گر عقلت این سخن نپذیرد که گفته ام آن عقل را نتیجۀ دیوانگی شمر. خاقانی. یارب چو فضل کردی و جان بازدادیَم رحمی بکن نتیجۀ جان نیز بازده. خاقانی. - نتیجۀ کلام، حاصل کلام. (ناظم الاطباء). ماحصل گفتار. خلاصۀ سخن. ، هم سن. (منتهی الارب). بچه ای که با بچۀ دیگر هم سال باشد. (ناظم الاطباء). دو گوسپند هم سن را نتیجه گویند. (از اقرب الموارد) : شاتان نتیجه، دو گوسپند هم سن. (منتهی الارب) ، بچۀ ستور. (ناظم الاطباء). زادۀ حیوان. (فرهنگ نظام). بچۀ شتر، ولد. (اقرب الموارد). نسل. فرزند. (ناظم الاطباء). فرزند انسان. (فرهنگ نظام). زاده: شاد باش ای نتیجۀ حیدر دیر زی ای نبیرۀرستم. سوزنی. به مرگ خواجه فلان هیچ کم نگشت جهان که قایم است مقامش نتیجۀ قابل. سعدی. ، پشت سیُم از اولاد بدین ترتیب: اول ولد، دوم نبه یا نوه، سوم نتیجه. (یادداشت مؤلف). فرزند نوه، فایده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جدوی. سود. بهره. منفعت. نفع. ثمره. اثر، مکافات. پاداش. جزا. (ناظم الاطباء) : هرکه آرد به روی نیکان بد هم نتیجه ی ْ بدش به پی سپرد. خاقانی. ، سرانجام. عاقبت. (ناظم الاطباء). خاتمت. آخر، بیرون آورده شده، تراشیده شده. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، (اصطلاح منطق) حکمی که حاصل می شود از امتزاج صغری و کبری به انداختن لفظ مکرر که آن را حد وسط گویند. (ناظم الاطباء). آن را ردف نیز گویند. (مفاتیح). قضیۀ لازمی که ازقیاس حاصل می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). قضیۀ ثالث و لازمی که از ترتیب دو مقدمۀ بدیهی یا به اثبات رسیده حاصل گردد. مثلاً: 1- سقراط انسان است. 2- هر انسانی فانی است. پس: 3- سقراط فانی است. قضیۀ اول را صغری نامند و قضیۀ دوم را کبری، مفهوم ’انسان’ که در صغری و کبری هر دو وجود دارد ’حد وسط’ است که باحذف آن نتیجه یعنی قضیۀ سوم به دست می آید. رجوع به قیاس شود