جدول جو
جدول جو

معنی نخگلوی - جستجوی لغت در جدول جو

نخگلوی
(نَ گَ)
خنوری که گردن آن تنگ باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ لَ / لِ)
در تداول، نخاله بودن. لودگی. عمل و صفت نخاله. رجوع به نخاله شود
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ تَپْ پِ)
دهی است از دهستان آجرلو از بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 64 هزارگزی جنوب شرقی مراغه و 35 هزارگزی شمال شرقی جادۀ شاهین دژ به میاندوآب، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 303 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سارها و محصولش غلات و نخود و بادام و بزرک و شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
منسوب است به نخاله که سپوس باشد. (سمعانی). سبوسه ای. سپوسه ای: علامت این علت خارش بود در مثانه... و رسوبی نخالی باشد در بن شیشه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
کنگرۀ ستون را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
گلو:
ز دیدار خیزد هزار آرزوی
ز چشم است گویند رژدی گلوی.
ابوشکور (لغت فرس ص 98 و 99).
و رجوع به گلو شود.
- گلوی لب گرفتن، کنایه از خاموش گردانیدن. (آنندراج) :
شریان ز پوست پر کن و بر کام تیغ نه
لب راگلو مگیر، ز قاتل امان مخواه.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
در تداول، نخری. بچۀ اول زنی. (یادداشت مؤلف).
- شکم نخلی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
چون نخل. به شکل نخل. مانند نخل.
- بواسیر نخلی، آن بود که شاخها و بیخهای بسیار دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نخکلون
تصویر نخکلون
گردوی سخت نخکله، شخص پوست کلفت وبی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخالگی
تصویر نخالگی
نخاله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نخالی در فارسی سبوسه ای منسوب به نخاله شبیه به سبوس سبوسه یی: علامت این علت خارشی بوددر مثانه... ورسوبی نخالی باشددربن شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سه گروه نژادی مردها، ساکنین قدیم بخش باختری
فرهنگ گویش مازندرانی
انگولک
فرهنگ گویش مازندرانی