جدول جو
جدول جو

معنی نخلبندی - جستجوی لغت در جدول جو

نخلبندی
(نَ بَ)
عمل نخلبند. صورت گل یا درخت و میوه از موم ساختن:
یا نخلبندی کرد شب ها خوشۀ پروین رطب
کآن صنعت نغز ای عجب کرده ست خندان صبح را.
خاقانی.
به فر تو کردم من این نخلبندی
ز مشک و می و زرّ و جوهر شکوفه.
کمال اسماعیل (از جهانگیری).
رجوع به نخل بستن شود.
، غرس و نشاندن درخت خرما. (ناظم الاطباء).
- نخلبندی کردن، زینت دادن. آراستن:
نخلبندی به گلی کن سر تابوت مرا
که به دوران تو از گلشن حسرت چیدم.
آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نخلبندی
عمل وشغل نخلبند
تصویری از نخلبندی
تصویر نخلبندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرخ بندی
تصویر نرخ بندی
نرخ چیزهایی را معین کردن، نرخ بستن، تعیین نرخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخل بند
تصویر نخل بند
کسی که از موم یا کاغذ گل و درخت مصنوعی درست کند، برای مثال همه نخل بندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین، کس نبست (سعدی۱ - ۱۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ بَ)
شرطبندی. گروبندی. مسابقه
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
تعیین قیمت و قیمت رایج. (ناظم الاطباء). نرخ بستن.
- نرخ بندی کردن، تعیین قیمت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از: نخل + بند، بمعنی کسی که نخل می بندد، یعنی سازندۀ شبیه نخل. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). شخصی را گویند که صورتهای درختان و میوه را از موم سازد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). که درخت و گل و میوۀ گوناگون از موم می ساخته و زینت را در خانه های زمستانی می نهاده. (از جهانگیری) :
شاخ نارنج و برگ تازه ترنج
نخلبندی نشانده بر هر کنج.
نظامی.
زمان تازمان خامۀ نخلبند
سر نخل دیگر برآرد بلند.
نظامی.
الحق ترنج و سیبی بی چاشنی ّ لذت
چون سیب نخلبندان یا چون ترنج منبر.
خاقانی.
غنائی است خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.
خاقانی.
عمراست بهار نخلبندان
کش هر نفسی خزان ببینم.
خاقانی.
نقش بهاری که نخلبند نماید
عین خزان است از آن بهار چه خیزد؟
خاقانی (از جهانگیری).
نخلبندم ولی نه در بستان
شاهدم من ولی نه در کنعان.
سعدی.
همه نخلبندان بخایند دست
به حیرت که نخلی چنین کس نبست.
سعدی.
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخل بند.
امیرخسرو.
نخلبندان حدایق اخبار و نغمه سنجان بساتین اسمار. (حبیب السیر ج 3 ص 2) ، باغبان. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). که نخل خرما پرورد
لغت نامه دهخدا
نقاشی، گلدوزی: و در کارخانه قریحت نقش بندی دیبای سخن زیبا کردند، زر دوزی، تمهید امور توطئه: با صابت فکر و صدق فراست و نقش بندی و حیلت گری موصوف بود، منسوب بفرقه نقشبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخل بند
تصویر نخل بند
کویک کار، باغبان، آراینده کاهوگ حسین (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلبندی
تصویر نعلبندی
سمگری بجشاکی نالبندی عمل و شغل نعلبند نعل کردن چارپایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخل بندی
تصویر نخل بندی
((~. بَ))
غرس و نشاندن درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخل بند
تصویر نخل بند
((~. بَ))
کسی که از موم یا کاغذ، درخت یا گل مصنوعی درست می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
تجميدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
Iciness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
froideur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
baridi kali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازداشت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
سرد مہری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
ความเย็นเยือก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
kebekuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
קַרְרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
冷たさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
冰冷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
বরফভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
얼음처럼 차가움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
buzlanma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
ठंडक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
freddezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
kilte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
крижаний холод
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
ледяной холод
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
lodowatość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
frialdad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
frieza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
Eiseskälte
دیکشنری فارسی به آلمانی