جدول جو
جدول جو

معنی نخلبن - جستجوی لغت در جدول جو

نخلبن
(نَ بُ)
درخت خرما. (آنندراج) (غیاث اللغات). خرمابن. (ناظم الاطباء) :
چو دور افتد از میوه خور میوه دار
چه خرما بود نخلبن را چه خار.
نظامی.
چو سقراط راداد نوبت سخن
رطب ریز شد خوشۀ نخلبن.
نظامی.
ز یک قابله چند زاید سخن
چه خرما گشاید ز یک نخلبن ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از: نخل + بند، بمعنی کسی که نخل می بندد، یعنی سازندۀ شبیه نخل. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). شخصی را گویند که صورتهای درختان و میوه را از موم سازد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). که درخت و گل و میوۀ گوناگون از موم می ساخته و زینت را در خانه های زمستانی می نهاده. (از جهانگیری) :
شاخ نارنج و برگ تازه ترنج
نخلبندی نشانده بر هر کنج.
نظامی.
زمان تازمان خامۀ نخلبند
سر نخل دیگر برآرد بلند.
نظامی.
الحق ترنج و سیبی بی چاشنی ّ لذت
چون سیب نخلبندان یا چون ترنج منبر.
خاقانی.
غنائی است خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.
خاقانی.
عمراست بهار نخلبندان
کش هر نفسی خزان ببینم.
خاقانی.
نقش بهاری که نخلبند نماید
عین خزان است از آن بهار چه خیزد؟
خاقانی (از جهانگیری).
نخلبندم ولی نه در بستان
شاهدم من ولی نه در کنعان.
سعدی.
همه نخلبندان بخایند دست
به حیرت که نخلی چنین کس نبست.
سعدی.
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخل بند.
امیرخسرو.
نخلبندان حدایق اخبار و نغمه سنجان بساتین اسمار. (حبیب السیر ج 3 ص 2) ، باغبان. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). که نخل خرما پرورد
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
زن لاغر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) (از اقرب الموارد) ، زن گول. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
عمل نخلبند. صورت گل یا درخت و میوه از موم ساختن:
یا نخلبندی کرد شب ها خوشۀ پروین رطب
کآن صنعت نغز ای عجب کرده ست خندان صبح را.
خاقانی.
به فر تو کردم من این نخلبندی
ز مشک و می و زرّ و جوهر شکوفه.
کمال اسماعیل (از جهانگیری).
رجوع به نخل بستن شود.
، غرس و نشاندن درخت خرما. (ناظم الاطباء).
- نخلبندی کردن، زینت دادن. آراستن:
نخلبندی به گلی کن سر تابوت مرا
که به دوران تو از گلشن حسرت چیدم.
آصفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلبن
تصویر خلبن
لاغر زن، گول زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخلبندی
تصویر نخلبندی
عمل وشغل نخلبند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که درباغی نخل کارد، باغبان، آنکه ازموادکاغذوپارچه نخل سازد نخل پیوند: عتابی است خوش چون گل نخل بندان که اززخم خارش عنایی نیابی. (خاقانی. سج. 419)، آنکه نخ عزاسازد
فرهنگ لغت هوشیار