ناسفته. سوراخ نشده. مقابل سفته: کآن درّ نسفته را در آن سفت با گوهر طاق خود کند جفت. نظامی. هر نسفته دری دری می سفت هر ترانه ترانه ای می گفت. نظامی. هنوزم غنچۀ گل ناشکفته است هنوزم درّ دریائی نسفته است. نظامی. ، بکر. دوشیزه. رجوع به ناسفته شود
ناسفته. سوراخ نشده. مقابل سفته: کآن دُرّ نسفته را در آن سفت با گوهر طاق خود کند جفت. نظامی. هر نسفته دری دری می سفت هر ترانه ترانه ای می گفت. نظامی. هنوزم غنچۀ گل ناشکفته است هنوزم دُرّ دریائی نسفته است. نظامی. ، بکر. دوشیزه. رجوع به ناسفته شود
نخوابیده. نخفته. نخسپیده. خواب ناکرده. بیدار مانده. شب زنده دار. ج، ناخفتگان: شبی برسرش لشکر آورد خواب که چند آورد مرد ناخفته تاب. سعدی. درازی شب از ناخفتگان پرس که خواب آلوده را کوته نماید. سعدی. ، بیداردل. هوشیار. ج، ناخفتگان: همان چون سر آری به سوی نشیب ز ناخفتگان بر تو آید نهیب. فردوسی. ، بسته و فسرده ناشده. (ناظم الاطباء)
نخوابیده. نخفته. نخسپیده. خواب ناکرده. بیدار مانده. شب زنده دار. ج، ناخفتگان: شبی برسرش لشکر آورد خواب که چند آورد مرد ناخفته تاب. سعدی. درازی شب از ناخفتگان پرس که خواب آلوده را کوته نماید. سعدی. ، بیداردل. هوشیار. ج، ناخفتگان: همان چون سر آری به سوی نشیب ز ناخفتگان بر تو آید نهیب. فردوسی. ، بسته و فسرده ناشده. (ناظم الاطباء)