احمد (خواجه...خان) کشمیری فرخ آبادی. از پارسی گویان هند است. او راست: اگر وصف رخ و زلفش نبودی زیب عنوانها نگشتی نغز و دلکش معنی اشعار دیوانها به بزم عاشقانش بی سروسامان نیم نحوی که دارم همچو شمع از اشک و آه گرم دیوانها. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 519)
احمد (خواجه...خان) کشمیری فرخ آبادی. از پارسی گویان هند است. او راست: اگر وصف رخ و زلفش نبودی زیب عنوانها نگشتی نغز و دلکش معنی اشعار دیوانها به بزم عاشقانش بی سروسامان نیَم نحوی که دارم همچو شمع از اشک و آه گرم دیوانها. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 519)
منسوب به علم نحو. (ناظم الاطباء) ، عالم به علم نحو. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). آنکه نحو داند. نحودان: چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی. منوچهری. کاتب نیک است و هست نحوی استاد صاحب عباد هست و هست مبرد. منوچهری. آن یکی نحوی به کشتی در نشست رو به کشتیبان نمود آن خودپرست. مولوی. گفت کل عمرت ای نحوی فناست زآنکه کشتی غرق در گردابهاست. مولوی
منسوب به علم نحو. (ناظم الاطباء) ، عالم به علم نحو. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). آنکه نحو داند. نحودان: چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی. منوچهری. کاتب نیک است و هست نحوی استاد صاحب عباد هست و هست مبرد. منوچهری. آن یکی نحوی به کشتی در نشست رو به کشتیبان نمود آن خودپرست. مولوی. گفت کل عمرت ای نحوی فناست زآنکه کشتی غرق در گردابهاست. مولوی