جدول جو
جدول جو

معنی نحنحه - جستجوی لغت در جدول جو

نحنحه
(عَ)
گردان شدن آواز در شکم، گلو روشن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخوفیدن. (زوزنی). خفیدن. تنحنح کردن. (یادداشت مؤلف) ، به زشتی و درشتی برگردانیدن شتر را. (آنندراج) (منتهی الارب). به زشتی و درشتی دور کردن سائل را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ حَ)
شکیبائی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صبر. (اقرب الموارد). جوانمردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخاء. (اقرب الموارد) ، زفتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ حَ)
بخیلان. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم بخیل و لئیم. واحد آن نحنح است. (از اقرب الموارد). رجوع به نحنح شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
بخیل. (ناظم الاطباء). بخیل لئیم. (از اقرب الموارد). ج، نحانح، نحانحه، نحنح النفس، طیب النفس. (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: ما انا بنحنح النفس عن کذا، ای ما انا بطیب النفس عنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا