جدول جو
جدول جو

معنی نحفاء - جستجوی لغت در جدول جو

نحفاء
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیف. رجوع به نحیف شود
لغت نامه دهخدا
نحفاء
جمع نحیف، لاغران نزاران
تصویری از نحفاء
تصویر نحفاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
چیز ردی ٔ. (از متن اللغه). چیز بلایه و ردی. راندۀدورکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه دورافکنی آن را بعلت ردائت آن. (از اقرب الموارد). نفی. نفایه. نفایه. نفاه. نفوه. نفوه. نفاوه. (متن اللغه) ، باقی ماندۀ چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). بقیه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پست و فرومایه از قوم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). راندۀ دورکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاه. نفایه. نفی. نفوه. نفاوه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَءْ)
پاره ای علف پراکنده رسته. (صراح). پاره های علف و گیاه پراکنده رسته، یا سبزه زار مجتمع و فراهم آمده بریده و جدا از علف زار بزرگ و کلان افزون و بالیده بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پاره های پراکنده از علف و گیاه، و مرغزار مجتمع که جدا شده باشد از علف زار کلانی که مشرف برآن باشد. (ناظم الاطباء). واحد آن نفاءه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نحی. رجوع به نحی (ن / ن / ن ) شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
برّ. (اقرب الموارد). نیکویی
لغت نامه دهخدا
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ حَ)
لرزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رعده. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، یازیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تمطی. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زمین که در آن سنگهای سیاه باشد و سنگستان نباشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آن زمین که در آن سنگ بسیار بود. (مهذب الاسماء). ج، وحافی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، زمین سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
عجاجه قحفاء، گردباد که همه چیز را برد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
مهربانی کردن، احفاش البیت، قماش خانه و متاع فرومایۀ آن. خرت و پرت، احفاش الارض، سوسمارهای زمین. خارپشتهای آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
تأنیث احنف. رجوع به احنف شود، کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، استره. (منتهی الارب). موسی. (اقرب الموارد). آستره. (ناظم الاطباء) ، کنیز که باری کسل کند و باری نشاط آرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). کنیز متلون که گاهی کسالت آرد و گاهی نشاط. (اقرب الموارد) ، حرباء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سنگ پشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اطوم که نوعی از ماهی دریایی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، درختی است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
جمع واژۀ حنیف، مایل از هر دین باطل بدین اسلام و ثابت بر آن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راست دینان. پاک دینان. رجوع به حنیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
پا پیروس، لوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنفاء
تصویر حنفاء
جمع حنیف راست کیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احفاء
تصویر احفاء
برکشیدن، برتری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
((حَ))
پاپیروس، لوئی
فرهنگ فارسی معین