جدول جو
جدول جو

معنی نحسی - جستجوی لغت در جدول جو

نحسی
(نَ)
بداختری. نافرجامی. شآمت. (از ناظم الاطباء). نامبارکی. شومی. مبارک نبودن. نحس بودن. نحوست:
به قدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل.
سعدی.
، در تداول، بدادائی. بدپک وپوزی. بهانه گیری بیجا. ننگی
لغت نامه دهخدا
نحسی
در تازی نیامده مرخشگی بد شگونی، بهانه گیری شومی شامتنحوست مقابل سعادت، بدادایی بهانه گیری (بیشتردرموردکودکان بکاررود)
فرهنگ لغت هوشیار
نحسی
((نَ))
شومی، نامبارکی، خشک سالی
تصویری از نحسی
تصویر نحسی
فرهنگ فارسی معین
نحسی
بدیمنی، شئامت، ناخجستگی، نحوست، نکبت
متضاد: میمنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرسی
تصویر نرسی
(پسرانه)
فرشته وحی در اوستا، نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناسی
تصویر ناسی
فراموش کننده، فراموش کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
مربوط به نحو مثلاً قواعد نحوی، کسی که علم نحو می داند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ سَ)
به صیغۀ تثنیه، کنایه از زحل و مریخ است:
تا سعادت بخش انجم بخت اوست
حال نحسین را مبدل کرده اند.
خاقانی.
تا آسمان زمین تو گشت از غم و دریغ
چون مشتری میانۀ نحسین مجاورم.
خاقانی.
- نحسین فلک، زحل و مریخ. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). کنایه از ستارۀ مریخ که نحس اصغر است و ستارۀ زحل که نحس اکبر
لغت نامه دهخدا
تصویری از ننسی
تصویر ننسی
ممسی
فرهنگ لغت هوشیار
دو مرخشه بهرام و کیوان تثنیه نحس درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : دونحس، زحل ومریخ: تاآسمان زمین توگشت ازغم ودریغ چون مشتری میانه نحسین مجاورم. (خاقانی لغ) یانحسین فلک. زحل ومریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسی
تصویر تحسی
پستانوشی به پستا (نوبت) نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسی
تصویر ناسی
فراموش کننده، فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
صاحب علم نحو
فرهنگ لغت هوشیار
نحاسی در فارسی مسی، مسرنگ منسوب به نحاس مسی مسین، ساخته ازجنس مس، برنگ مس مسی رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجسی
تصویر نجسی
در تازی نیامده ریمنکی چرکینی ریمناکی پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیس
تصویر نحیس
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفسی
تصویر نفسی
نفسی در فارسی روانی منسوب به نفس مربوط به نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
((نَ))
دانشمند علم نحو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجسی
تصویر نجسی
((نَ جِ))
مدفوع انسان، کنایه از مشروبات الکلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
Syntactic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
syntaxique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
구문론의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sentaktik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sintaksis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
সিনট্যাকটিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
सांस्कृतिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sintattico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sintáctico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
syntaktisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
syntactisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
синтаксичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
синтаксический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
syntaktyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sintático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
sentaktiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی