جدول جو
جدول جو

معنی نحاته - جستجوی لغت در جدول جو

نحاته
(نُ تَ)
تراشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه از چیز تراشیده شده بیرون ریزد. (اقرب الموارد). تراشش چوب. (مهذب الاسما). برایه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
لاغر و نزار گردیدن، یا به سرشت لاغر و کم گوشت گردیدن نه به لاغری. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نزار شدن. (دهار). نزار و باریک شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سرشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طبیعت. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَحْ حا)
تراشنده. (مهذب الاسما). چوب تراش. تراشندۀ چوب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نحاه. رجوع به نحاه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
نبات. گیاه. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) ، یکی نبات بمعنی رستنی و گیاه است. (از اقرب الموارد). یک نبات. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
ابن حنظله الکلابی. از سرداران عصر مروان است. وی امیر اهواز شد، سپس به یاری نصر بن سیار که با ابومسلم خراسانی می جنگید رفت، و سرانجام به دست قحطبه بن شبیب در جنگ هولناکی کشته شد و قحطبه سر او را نزد ابومسلم فرستاد. (از الاعلام زرکلی ج 4 ص 195). و نیز رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 243 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یَ)
موصوف گردیدن و نیکو شدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، سبقت گرفتن اسب. عتق. (از متن اللغه). نعت بودن اسب. (از اقرب الموارد). رجوع به نعت شود، نعت جزو سجیه و فطرت کسی بودن، یعنی ماهر و قادر شدن وی بر ادای نعوت. (از متن اللغه) ، نعت و خوبی در سرشت کسی بودن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). یعنی طبیعهً به خصال پسندیده آراسته بودن. (از المنجد) ، نعت. (ناظم الاطباء). رجوع به نعت شود
لغت نامه دهخدا
(نُ مَ)
یکی نحام. (از اقرب الموارد). رجوع به نحام شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
سرشت. طبیعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناله. دم سرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زحیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
شکیبائی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صبر. (اقرب الموارد). جوانمردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخاء. (اقرب الموارد) ، زفتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بداختر گردیدن. (منتهی الارب) (از المنجد). ضد سعادت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ)
نان سوخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (بحرالجواهر). سوخته نان. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بسیارگوشت گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پرگوشت شدن بدن کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
سخت گردیدن، سخت گرم شدن روز. محت یومنا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خردمند و تیزخاطر شدن، خالص و بی آمیغ گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ ناحی. (از منتهی الارب). نحویون. نحویین. (یادداشت مؤلف). رجوع به ناحی و نحوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لحاته
تصویر لحاته
پوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحات
تصویر نحات
چوب تراش، تراشنده چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیته
تصویر نحیته
سرشت، دم سرد، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحافه
تصویر نحافه
نحافت در فارسی لاغر نزاری
فرهنگ لغت هوشیار