شاه غلام خوب الله. از فارسی گویان الله آباد هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در دوازده سالگی تکمیل علوم کرده و به شعر گفتن پرداخته و به سال 1170 هجری قمری در سن 13سالگی درگذشته است. او راست: تمام داغ شدم لاله زار را چه کنم خوشم به کنج قفس نوبهار را چه کنم توان ز کوی تو صرف نظر نمود اما دل بلاکش امّیدوار را چه کنم ؟ غنچۀ باغ امیدم نشکفت عمر چون باد خزان رفت و گذشت. رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 168 و تذکرۀ صبح گلشن ص 506 و قاموس الاعلام ج 6 شود آقا نجفی، شیخ محمدتقی اصفهانی، مشهور به آقانجفی. از علمای امامیۀ قرن سیزدهم هجری است. وی به سال 1334 ه. ق. درگذشت. رجوع به الذریعه ج 3 ص 22 و ریحانهالادب ج 4 شود
شاه غلام خوب الله. از فارسی گویان الله آباد هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در دوازده سالگی تکمیل علوم کرده و به شعر گفتن پرداخته و به سال 1170 هجری قمری در سن 13سالگی درگذشته است. او راست: تمام داغ شدم لاله زار را چه کنم خوشم به کنج قفس نوبهار را چه کنم توان ز کوی تو صرف نظر نمود اما دل بلاکش امّیدوار را چه کنم ؟ غنچۀ باغ امیدم نشکفت عمر چون باد خزان رفت و گذشت. رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 168 و تذکرۀ صبح گلشن ص 506 و قاموس الاعلام ج 6 شود آقا نجفی، شیخ محمدتقی اصفهانی، مشهور به آقانجفی. از علمای امامیۀ قرن سیزدهم هجری است. وی به سال 1334 هَ. ق. درگذشت. رجوع به الذریعه ج 3 ص 22 و ریحانهالادب ج 4 شود
میر نجدی یزدی. از شاعران قرن دهم هجری و به روایت صادقی کتابدار، از سادات عالی نسب یزد است. بارها به هندوستان مسافرت کرده. او راست: با غیر همدمی و می ناب میزنی بر آتش محبت ما آب میزنی فرداست ای امام که از کفر غمزه اش ناقوس در برابر مهتاب میزنی. شادی طلاق دادۀ صدسالۀ من است با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟ (از مجمعالخواص ص 98). و نیز رجوع به هفت اقلیم (ذیل اقلیم سوم) و نگارستان سخن ص 118 و تذکرۀ روز روشن ص 685 شود
میر نجدی یزدی. از شاعران قرن دهم هجری و به روایت صادقی کتابدار، از سادات عالی نسب یزد است. بارها به هندوستان مسافرت کرده. او راست: با غیر همدمی و می ناب میزنی بر آتش محبت ما آب میزنی فرداست ای امام که از کفر غمزه اش ناقوس در برابر مهتاب میزنی. شادی طلاق دادۀ صدسالۀ من است با او مرا چه نسبت و او را به من چه کار؟ (از مجمعالخواص ص 98). و نیز رجوع به هفت اقلیم (ذیل اقلیم سوم) و نگارستان سخن ص 118 و تذکرۀ روز روشن ص 685 شود
جای بلند و دراز و نرم که آب بر آن نرود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جائی در وادی که آب بر آن نرود. (از المنجد) ، تل. (المنجد) ، بندآب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مسناه. (اقرب الموارد)
جای بلند و دراز و نرم که آب بر آن نرود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جائی در وادی که آب بر آن نرود. (از المنجد) ، تل. (المنجد) ، بندآب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مسناه. (اقرب الموارد)
نجفه الکثیب، بغل ریگ توده که باد و ریگ آنجای را کنده مانند آب کند کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کأنه جرف منجرف. (از اقرب الموارد)
نجفه الکثیب، بغل ریگ توده که باد و ریگ آنجای را کنده مانند آب کند کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کأنه جرف منجرف. (از اقرب الموارد)
خواجه نجمی، در مجالس النفایس ترجمه شاه محمد قزوینی (ص 384) آمده: خواجه نجمی شخصی زنده دل کامل است و شعرهای خوب دارد و این مطلع از اوست: با بتان ماه پیکر آشنائی مشکل است آشنائی چون میسر شد جدائی مشکل است
خواجه نجمی، در مجالس النفایس ترجمه شاه محمد قزوینی (ص 384) آمده: خواجه نجمی شخصی زنده دل کامل است و شعرهای خوب دارد و این مطلع از اوست: با بتان ماه پیکر آشنائی مشکل است آشنائی چون میسر شد جدائی مشکل است
کسی که زین از پشت اسب بر دارد، دور کننده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که مانده گرداند ستوران را و چریدن ندهد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کسی که زین از پشت اسب بر دارد، دور کننده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که مانده گرداند ستوران را و چریدن ندهد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
منسوب به نجب، سقاء نجبی، مشک پیراسته به پوست درخت یا به پوست تنه طلح. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشک دباغی شده با نجب یا با پوست تنه طلح. (از اقرب الموارد)
منسوب به نجب، سقاء نجبی، مشک پیراسته به پوست درخت یا به پوست تنه طلح. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشک دباغی شده با نجب یا با پوست تنه طلح. (از اقرب الموارد)
نوعی از پیالۀ شراب. (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از بهار عجم) (از سروری) (از برهان قاطع) (از فرهنگ خطی). نام قسمی جام. (یادداشت مؤلف) : ای به عارض چو می و شیر فرا پیش من آی بربط من به کف من نه و نصفی برگیر. فرخی. نصفئی پنج و شش اندر ده و شعری دو بخوان شعرهای سره و معنی آن طبعپذیر. فرخی. ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده. سنائی. ساقی می لاله رنگ برگیر نصفی به نوای چنگ برگیر. نظامی. هر آن روزی که نصفی کم کشیدی چهل من ساغری دردم کشیدی. نظامی. خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر که پنداری هلال است آن و در وی آفتاب است این. ابن یمین. ، اسطرلاب نصفی، اسطرلابی باشد که خطوط و دوایر آن را در دو درجه کشیده اند. (برهان قاطع) :و چون اندازۀ اسطرلاب خردتر بود از آن مقدار که تمام را شایست تا همه مقنطرات اندرو نگنجد، میان هر دو یکی یله کنند تا آنچ کشیده شود اندرو چهل و پنج باشدو عددشان که نبشته آید عددهاء جفت متوالی باشند و آن اسطرلاب را نصف خوانند، اگر نیز از آن خردتر باشد مقنطرات او سی کنند و او را ثلث خوانند. (از التفهیم ص 296 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و آلات رصد از کراسی ذات الحلق و اسطرلاب های تام و نصفی... که موجود بود برگرفتیم. (جهانگشای جوینی) ، نقرۀ ده پنجی را هم گفته اند، و آن نقره ای باشد ناسره و قلب. (برهان قاطع). نقرۀ پست. (ناظم الاطباء). نقرۀ نیم عیار. (حاشیۀ برهان چ معین) ، پول قلب و پست. (ناظم الاطباء) ، نوعی از ساز است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز چنگ است. (برهان قاطع) (از ادات الفضلا) (از فرهنگ خطی) ، نام قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف)
نوعی از پیالۀ شراب. (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از بهار عجم) (از سروری) (از برهان قاطع) (از فرهنگ خطی). نام قسمی جام. (یادداشت مؤلف) : ای به عارض چو می و شیر فرا پیش من آی بربط من به کف من نه و نصفی برگیر. فرخی. نصفئی پنج و شش اندر ده و شعری دو بخوان شعرهای سره و معنی آن طبعپذیر. فرخی. ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده. سنائی. ساقی می لاله رنگ برگیر نصفی به نوای چنگ برگیر. نظامی. هر آن روزی که نصفی کم کشیدی چهل من ساغری دردم کشیدی. نظامی. خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر که پنداری هلال است آن و در وی آفتاب است این. ابن یمین. ، اسطرلاب نصفی، اسطرلابی باشد که خطوط و دوایر آن را در دو درجه کشیده اند. (برهان قاطع) :و چون اندازۀ اسطرلاب خردتر بود از آن مقدار که تمام را شایست تا همه مقنطرات اندرو نگنجد، میان هر دو یکی یله کنند تا آنچ کشیده شود اندرو چهل و پنج باشدو عددشان که نبشته آید عددهاء جفت متوالی باشند و آن اسطرلاب را نصف خوانند، اگر نیز از آن خردتر باشد مقنطرات او سی کنند و او را ثلث خوانند. (از التفهیم ص 296 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و آلات رصد از کراسی ذات الحلق و اسطرلاب های تام و نصفی... که موجود بود برگرفتیم. (جهانگشای جوینی) ، نقرۀ ده پنجی را هم گفته اند، و آن نقره ای باشد ناسره و قلب. (برهان قاطع). نقرۀ پست. (ناظم الاطباء). نقرۀ نیم عیار. (حاشیۀ برهان چ معین) ، پول قلب و پست. (ناظم الاطباء) ، نوعی از ساز است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز چنگ است. (برهان قاطع) (از ادات الفضلا) (از فرهنگ خطی) ، نام قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 12 هزارگزی شمال شرقی رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 789 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کوری، محصولش غلات و برنج و بنشن و لبنیات و زیتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 12 هزارگزی شمال شرقی رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 789 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کوری، محصولش غلات و برنج و بنشن و لبنیات و زیتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
عبدالله بن احمد، معروف به حافظ الدین نسفی، مکنی به ابوالبرکات. از ائمۀ فقه و مصنفین سنت است. او راست: 1- عمده عقیده اهل السنه والجماعه. 2- کشف الاسرار، در اصول. 3- کنزالدقائق، درفروع مذهب حنفی. 4- مدارک التنزیل و حقائق التأویل، معروف به تفسیر نسفی. 5- منارالانوار، در اصول فقه. وی به سال 710 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از معجم المطبوعات ستون 1850). و رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود حسین بن خضر نسفی. از فقهای حنفی قرن پنجم است. از مردم بخارا بود. مدتی را در بغداد به سر برد و سرانجام به بخارا بازگشت و در همانجا به سال 424 هجری قمری درگذشت. او راست: الفوائد و الفتاوی. (از الاعلام زرکلی ذیل حسین بن خضر). و رجوع به الفوائد البهیه ص 66 شود
عبدالله بن احمد، معروف به حافظ الدین نسفی، مکنی به ابوالبرکات. از ائمۀ فقه و مصنفین سنت است. او راست: 1- عمده عقیده اهل السنه والجماعه. 2- کشف الاسرار، در اصول. 3- کنزالدقائق، درفروع مذهب حنفی. 4- مدارک التنزیل و حقائق التأویل، معروف به تفسیر نسفی. 5- منارالانوار، در اصول فقه. وی به سال 710 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از معجم المطبوعات ستون 1850). و رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود حسین بن خضر نسفی. از فقهای حنفی قرن پنجم است. از مردم بخارا بود. مدتی را در بغداد به سر برد و سرانجام به بخارا بازگشت و در همانجا به سال 424 هجری قمری درگذشت. او راست: الفوائد و الفتاوی. (از الاعلام زرکلی ذیل حسین بن خضر). و رجوع به الفوائد البهیه ص 66 شود
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر