- نجاح
- کامیاب و پیروز شدن
معنی نجاح - جستجوی لغت در جدول جو
- نجاح ((نَ))
- پیروزی، رستگاری
- نجاح
- پیروزی، رستگاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برآمدن حاجت، روا شدن
برآوردن حاجت، برآمدن حاجت، روا شدن حاجت، پیروزمند شدن
بال، پژیر، گناه
چوبکار، درودگر
رهایی
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
بال، دست، بازو، جانب، کرانه، نفس چیزی گروهی از هر چیز گروهی از هر چیز
هوا
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
درست، صحیح، پیروز، شکیبا
اصل و تبار، حسب
لون، رنگ
لون، رنگ
عقد زناشویی بستن، عقد ازدواج، زناشویی
کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر
رستگار، پیروز، پیروزمند، کار سهل و آسان
رهایی یافتن. خلاص، رهایی، کنایه از رستگاری
هر یک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی،
در امور نظامی هر یک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می گرفت، بال
جناح ایمن: جناح راست، میمنه
جناح ایسر: جناح چپ، میسره
در امور نظامی هر یک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می گرفت، بال
جناح ایمن: جناح راست، میمنه
جناح ایسر: جناح چپ، میسره
پیروزمند
بانگ سگ
راست و درست، مرد پیروز، رفتار سخت، اندیشه درست، شکیبا صواب درست: ملوک راازمعرفت شروط ریاست وشناختن لوازم سیاست وفیض فضل وبسط عدل وفکرت صحیح ورای نجیح چاره ای نبود
دریای پر بانگ
نجات در فارسی بوختک رستار رستگاری رستن، آز، سماروغ، جای بلند، ماده شتر تیز رو
اخترشناس
پارسی ترکی شده ناچخ نچک بنگرید به نجق پارسی ترکی گشته ناچخ نجک
درودگر، کسی که کارش ساختن اجناس چوبی باشد
بند شمشیر حمایل شمشیربندشمشیر
تفتیش کننده، جستجو کننده در کارها
رهائی، خلاصی، رستگاری، برستن
دوزنده رشته نخ
گوارا، ناب
نیوه گری مویه گری از ریشه پارسی بنگرید به نوحه