- نثیر
- شنوسه ستور (شنوسه عطسه)، پراکنده، اسرواد دیپ پراکنده منثور: ای نظم توچورای توبگذشته ازاثیر درنظم هست لفظ توچون لولونثیر. (مسعودسعد. 601)
معنی نثیر - جستجوی لغت در جدول جو
- نثیر
- منثور، پراکنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ، گسترده
کره آتش که بالای کره هواست سایلی رقیق و تنک و بی وزن که طبق عقیده قدما فضای بالای هوای کره زمین را فرا گرفته است اتر یا چرخ اثیر. کره آتش فلک نار، آسمان، بعقیده برخی از فیلسوفان قدیم روح عالم، سایلی بی وزن و قابل قبض و بسط که فضا را پر کرده و در همه اجسام نافذ است اتر
بسیار فراوان
مانند، همانند، همتا
ترساننده، بیم دهنده
مثل، مانند، مساوی، همدوش
شاداب، سبزوخرم، زیبا و تازه رو
انکار، دگرگونی، امر سخت و دشوار
نکیر و منکر: نام دو فرشته که می گویند پس از مردن انسان در گور او حاضر می شوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش می کنند
نکیر و منکر: نام دو فرشته که می گویند پس از مردن انسان در گور او حاضر می شوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش می کنند
صوت، بانگ، کنده کاری در سنگ یا چوب، فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما، اصل و تبار مرد، کم
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
برگزیده، مکرم
کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
کنایه از روان، روح
کنایه از آسمان
کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
کنایه از روان، روح
کنایه از آسمان
لین، نرم، بالشچه، پارچه ای که در آن جامه می پیچند
بسیار، وافر، مقابل قلیل
ترس، بیم، ترساننده
تنها، بیگانه
خیر، نه، جواب منفی
نبیره: نبیرجهاندارروشن روان که باداد او پیر گردد جوان. (شا. لغ. {توضیح ممکن است دراصل} نبیره جهاندار {باشد
اندک
رمنده. یاحرف نایر. آنست که حرف مزید بدان پیونددواصل این اسم ازنواراست بمعنی رمیدن، . . وچون این حرف ازخروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدومرتبه دورتر می افتد آنرانایرخواندند... وباشدکه حرف نایرمتکررگردد ودووسه نایرباشد
بنگرید به نجیل واژه نجیر به آرش آهار و سریش پارسی است
سرگین
پر فرزند: زن
نثری در فارسی دیپک دیپانه اسروادی ناسرودی منسوب به نثرمنثور
پراکندگی، افشاندنی، پاشیدنی
شتر کشته، واپسین شب ماه
جمع نظائر
شخیس از پرندگان
فریاد فغان افغان، جنگ، بدی
شیپور، بانگ بلند نای، فریاد، آواز ناله، خروش
زر و سیم، تازه و آبدار
یاری کننده، مددکار، ناصر، یاریگر