جدول جو
جدول جو

معنی نثیثه - جستجوی لغت در جدول جو

نثیثه
(نَ ثَ)
چکیده از خیک و مشک. (منتهی الارب). تراوش خیک و مشک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رشح الزق. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ثَ)
گروه. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعت. (ناظم الاطباء). قثاثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ ثَ ثَ)
مصغر عثیثه، متۀ خرد و ضعیف. منه المثل عثیثه تقرم جلداً أملساً، یعنی کرمک ضعیف پوست تابان را خوردن میخواهد، در حق کسی گویند که در چیزی فوق طاقت خود کوشش کند و نتواند که برسد و بر آن قادر شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
خاک جوی و چاه. (از تاج العروس). خاکی که با حفر چاه یا نهر برآورند، یا خاکی که در پیرامون چاه یا جوی باشد. (از اقرب الموارد). خاک و گل و لجنی که از تک چاه یا از تک جوی برآورند. (ناظم الاطباء). خاک که از چاه برآورند. (از مهذب الاسماء). ج، نبائث، سر. راز. (از اقرب الموارد) ، کینه که در سینه نهان بود. (از معجم متن اللغه) ج، نبائث. یقال: ظهرت نبائثهم و لم تخف خبائثهم. (اقرب الموارد) ، نبیثه السبع، گوشتی که جانوران در خاک پنهان کنند، ذخیره وقت حاجت و ضرورت را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
خاک چاه که برآرند. (منتهی الارب) (آنندراج). خاکی که از چاه برآرند. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسما). نثاله. (اقرب الموارد) ، باقی مانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بقیه. (اقرب الموارد) ، گوشت فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، صاحب بحرالجواهر گوید: النثیله، للجفیه. و این معنی را در جای دیگر نیافتم، شایددر اصطلاح اطباء این معنی میدهد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ هََ)
بسیار خوی آوردن اندام. (منتهی الارب). بسیار عرق کردن. (از ناظم الاطباء) ، تراویدن خیک. (منتهی الارب). تراوش کردن خیک. (از ناظم الاطباء) ، مسح کردن دست را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
خاک جوی و چاه. (منتهی الارب) (آنندراج). خاکی که از چاه و جوی برآورند. (ناظم الاطباء). نبیثه. خاک چاه و نهر یا آنچه گرد نهر باشد از خاک. (از اقرب الموارد) ، خبر که زشتی آن آشکار گردد. (منتهی الارب) (از آنندراج). آنچه از خبر زشت که آشکار گردد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، نجائث، کوشش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مجهود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : بلغت نجیثته، أی بلغ مجهوده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
نفس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه). شدیدالنکیثه، شدیدالنفس. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، سرشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طبیعت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، عهدشکنی. خلاف و دروغ. (از منتهی الارب) (آنندراج). خلف. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، کار دشوار که در آن قوم عهد و پیمان شکنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). امر صعب. (متن اللغه). سختی. (مهذب الاسماء) ، غایت کوشش. (منتهی الارب). غایت کوشش و جهد. (ناظم الاطباء). اقصی المجهود. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، قوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). توانائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عی ی)
تراویدن خیک. (منتهی الارب) (آنندراج). تراویدن مشک و خیک. (تاج المصادر بیهقی). تراویدن آب از مشک. (زوزنی). نث. (اقرب الموارد). رجوع به نث ّ شود
لغت نامه دهخدا