جدول جو
جدول جو

معنی نثیث - جستجوی لغت در جدول جو

نثیث
(عی ی)
تراویدن خیک. (منتهی الارب) (آنندراج). تراویدن مشک و خیک. (تاج المصادر بیهقی). تراویدن آب از مشک. (زوزنی). نث. (اقرب الموارد). رجوع به نث ّ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نثیر
تصویر نثیر
منثور، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
کهنه، مجروح با اندک جان. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خسته و جریح به اندک جان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثی ی)
آب که پراکنده کند آن را رسن دلو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دم نفیث، خون روان از زخم. (منتهی الارب) (آنندراج). خونی که ازجراحت برآید. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُثْ ثا)
غیبت کنندگان. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ ناث ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ناث ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
روغن که بر زخم مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سرگین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). روث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انبوه و درهم پیچیده (گیاه).
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انبوه و ستبر. یقال رجل کثیث اللحیه، انبوه ریش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
چکیده از خیک و مشک. (منتهی الارب). تراوش خیک و مشک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رشح الزق. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شتابنده. (ترجمان جرجانی). حثوث. تند. سریع. مسرع. شتابان: ولّی ̍ حثیثاً، ای مسرعا، حریص. ج، حثاث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
فاش کردن خبر را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شیوع دادن خبر را. (از اقرب الموارد) ، پراکندن چیزی را و آشکار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شنوسه ستور (شنوسه عطسه)، پراکنده، اسرواد دیپ پراکنده منثور: ای نظم توچورای توبگذشته ازاثیر درنظم هست لفظ توچون لولونثیر. (مسعودسعد. 601)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثیل
تصویر نثیل
سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیث
تصویر نجیث
آماج، کند درنگ کار، راز نهانی، نشانه خاکین خاک توده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثیث
تصویر رثیث
کهنه، نیمه جان
فرهنگ لغت هوشیار