جدول جو
جدول جو

معنی نثارچینی - جستجوی لغت در جدول جو

نثارچینی
(نِ)
عمل نثارچین. رجوع به نثارچین شود
لغت نامه دهخدا
نثارچینی
عمل نثارچیدن
تصویری از نثارچینی
تصویر نثارچینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
آنکه برمی چیند و می رباید پولی را که در عروسی و یا روز عید نثار می کنند. (ناظم الاطباء). کسی که مال نثارشده را بر می چیند. (فرهنگ نظام). آنکه زر و نقره و جز آن را که بر عروس نثار کرده شود، بردارد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ماده ای سخت و صلب که مردم چین از آن آئینه سازند، (ناظم الاطباء)، خاکی را نامند که پس از جوشاندن از آن شیشه می سازند، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیری را نامند که چون بر انسان گذرد هلاکت آرد، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیر، (ناظم الاطباء) :
کسی که شود مانع وصل یار
کند سینه اش خارچینی گذار،
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)،
، زخم مهلک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دارچین:
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی ازحدیث تندی خویت،
تأثیر،
رجوع به دارچین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوهی است از توابع صفاهان. (برهان) ، گفته اند ارحب شهریست بر ساحل دریا، بین آن و بین ظفار نزدیک 10 فرسنگ است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
آنکه زروسیم وگوهرونقل ونبات و غیره راکه برسرشاه دامادیاعروس نثارکنند برچیند
فرهنگ لغت هوشیار
برچیدن زروسیم وگوهرونقل ونبات وغیره که برسرشاه دامادیاعروس نثارکنند
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه
فرهنگ لغت هوشیار