جدول جو
جدول جو

معنی نتکه - جستجوی لغت در جدول جو

نتکه
قرقره، نخ قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکته
تصویر نکته
مسالۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به دست آید، جملۀ لطیفی که در شخص تاثیر کند و مایۀ انبساط شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد، زیرشلواری کوتاه مردانه، شلوار کوتاه زنانه، قسمت پایین در و پنجره که از تخته ساخته می شود، قطعۀ فلز نازک و پهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نتفه
تصویر نتفه
آنچه با دست و انگشت از گیاه و جز آن برچینند و برکنند، دست چین، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتکه
تصویر چتکه
چرتکه، چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ)
زخم نیزۀ درگذرنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طعنۀنافذه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، غضب و تهور. (از معجم متن اللغه) ، واحد نتر. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به نتر شود، سخنی که بیازارد و دل را بسوزاند و سوراخ کند. (ناظم الاطباء). ج، نترات
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ کَ / نَ کَ)
زمین که در آن نشیب و فراز باشد، پشته. ریگ تودۀ خرد، پشتۀ تیزسر، و گاهی سرخ هم باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، نبک، نبوک، نباک
لغت نامه دهخدا
(لُ کَ / کِ)
لتکا. زورق. کرجی. رجوع به لتکا شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کَ)
عصای کوچک و ستبر. این لفظ ترکی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ / کِ / تَ نَ کَ / کِ / تُ نُ کَ / کِ)
قرص رائج خواه از زر باشد خواه از نقره یا مس. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). برگه ای از هر فلزی و ورق طلا و ورق نقره و پول رایج و قسمی از سکه. (ناظم الاطباء). مقداری از زر و سیم باشدبه اصطلاح هر جایی... (انجمن آرا) : معبر گفت دو تنکه بده تا تعبیر آن بگویم. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 125). رجوع به دزی ج 1 ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ نُ کَ / کِ)
تنبان چرمی که تا سر زانو باشد، وقت کشتی گرفتن پوشند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) :
تنکه در قدمش زود ز هم می پاشد
هرکه رویش تنک افتاد چنین می باشد.
میرنجات (از آنندراج).
، زیرجامۀ کوتاه زنان. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) ، در اصطلاح نجاران، تختۀپهن که میان دو پاسار یا دو آلت در درها و پنجره ها بکار برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ کَ)
کوچکترین نوع مرغابی در سواحل بحر خزر است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ کِ)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری گیلان و کنار راه فرعی گل کش به قیطون. این ناحیه در دشت واقع و هوایش معتدل است. بآنجا100 تن سکونت دارند که بزبان کردی تکلم میکنند. آب آنجا از چاه، محصولاتش غلات دیم و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. مردم آن ناحیه از طایفۀ منیشی ازاصل کلهر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بَ کَ)
پاره. بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قسمتی از چیزی بریده. ج، بتک و از آن است: و انفلت منه الطائر و فی یده بتکه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
دهی است از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در 10هزارگزی جنوب غربی رودسر و 3هزارگزی مشرق املش، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از نهر حاجی آباد، محصولش برنج و چای، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
به انگشت برچیده از گیاه و جز آن. (منتهی الارب). آنچه با انگشت از گیاه و جز آن برچینند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (المنجد). گیاه و سبزی دست چین. ج، نتف، بخشش. عطا. (ناظم الاطباء) ، چیزی. مختصری. عامۀ عرب به فتح و کسر اول نیز استعمال کنند در مورد هر چیز قلیلی که باشد. (از معجم متن اللغه) : افاده نتفه من العلم، شیئاً. (ناظم الاطباء). اعطاه نتفه من الطعام وغیره، شیئاً منه. (اقرب الموارد). ماکان بینهم نتفهو لا قرصه، شی ٔ صغیر و لا کبیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
بیضه. (معجم متن اللغه). رجوع به نتل و نتل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ کَ / کِ)
جرگه و حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر باشد، گویند ترکی است. (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف). رجوع به نرگ و نرگه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ فَ)
رجل نتفه، مردی که آغاز علمی را کند و به انجام نرساند. (ناظم الاطباء). آنکه اندکی از علم بیاموزد و در آن استقصا نکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ کَ)
یکی از هتک. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به هتک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکه
تصویر نوکه
دهش، بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته
تصویر نکته
جمله لطیفی که در شخص تاثیر کند و مایه انبساط شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نلکه
تصویر نلکه
آمله، ازگیل
فرهنگ لغت هوشیار
نتفه در فارسی دستچین، دهش، کمی اندکی آنچه ازگیاه وجزآن باانگشت برچینند، جمع نتف، بخشش عطا، چیزی مختصری اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری ازخروج ازمحوطه ای معین تاشکارشاه یاامیران آسان باشدجرگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتکه
تصویر لتکه
لتکا بنگرید به لتکا کرجی قایق بلم
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار کوتاه (تاسر زانو) قسمت پائین در و پنجره که از تخته ساخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتفه
تصویر نتفه
((نُ فَ یا فِ))
بخشش، عطا، اندکی، مختصری
فرهنگ فارسی معین
((نَ کَ یا کِ))
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری از خروج از محوطه ای معین تا شکار شاه یا امیران آسان باشد، جرگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکته
تصویر نکته
((نُ ت ِ))
نقطه، مفهوم لطیف و دقیقی که با دقت و تأمل دریافت شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
((تَ نَ کُّ))
شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد، شلوار کوتاه زنانه یا مردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکه
تصویر تنکه
((تَ کِ یا کَ))
قرص رایج از زر و سیم و مس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکته
تصویر نکته
پارسی است
فرهنگ واژه فارسی سره