جدول جو
جدول جو

معنی نتونه - جستجوی لغت در جدول جو

نتونه
(عِ)
گنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). نتانه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلم نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستونه
تصویر ستونه
ستون مانند، حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ وی یَ)
نتانت. نتن. گندیدگی. گنده شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ / نِ)
حمله کردن شاهین و بحری و اندازه نمودن باز و باشه و امثال آن باشد بجانب باولی، و باولی جانوری را گویند که بعضی از پر و بال او کنده باشند و در پیش باز و شاهین نو رسانیده و تازه به کار درآورده سر دهند تا به آسانی بگیرد. (برهان). حمله نمودن و اندازه کردن بحری و شاهین شکاری بجانب شکار خود. (انجمن آرا) ، گریز و گریختن و بعربی فرار گویند. (برهان). گریز و فرار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ستون (پهلوی ’ستونک’). بمعنی تنه درخت است. رجوع کنید به ستون. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). موجۀ آب. (برهان) (آنندراج) :
دریای دیده را چو بشوید غمت ازآن
تا سقف آسمان برسد هر ستونه ای.
زکی مراغه ای (از رشیدی).
- ستونۀ آسیا، محور. میخی که آسیا و چرخ بر آن میگردد. قطب. قطبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بدبوی گشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد). ناخوشبوی شدن. نتونه. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). گنده شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مانند، جز کوچک از هر چیز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
بر گرفته از بطانه آستر آستری
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند، حمله پرندگان شکاری (شاهین باز باشه و غیره) بسوی پرنده ای که قسمتی از پر و بال او را کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستونه
تصویر ستونه
((سُ نِ یا نَ))
ستون، حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
((نَ یا نُ نِ))
مثل، مانند، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان دهند، سرمشق، الگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بتونه
تصویر بتونه
((بَ نِ))
بتانه، خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه، زامسقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثل، مثال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
عينةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
Example, Instance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
exemple
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
示例 , 实例
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثال
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
דוגמה , דּוּגְמָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
ตัวอย่าง , ตัวอย่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
예 , 사례
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
mfano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
उदाहरण , उदाहरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
contoh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
উদাহরণ , উদাহরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
esempio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
voorbeeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
приклад
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
пример
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
przykład
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
ejemplo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
exemplo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
Beispiel
دیکشنری فارسی به آلمانی