جدول جو
جدول جو

معنی نتوض - جستجوی لغت در جدول جو

نتوض
(عُ)
پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مبتلا گشتن پوست به خشک ریشه و گری خشک و مانند آن. (از ناظم الاطباء) : نتض الجلد، تقشر من داءکالقوباء. (معجم متن اللغه) (المنجد). خرج به داء فاثار القوباء ثم تقشر طرائق بعضها من بعض، و عباره: ابن القطاع ’تقشر من داء کالقوبا’. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن، کوچ کردن، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
برخاستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات). بلند شدن از جای خویش. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نهض، قیام کردن به کاری. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نهض، راست و تمام بالا گردیدن گیاه. (از منتهی الارب). مستوی گشتن نبات. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). برابر شدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). نهض، دروا شدن و بال گستردن طایر جهت پریدن. (از منتهی الارب). بال باز کردن مرغ از بهر پریدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، شتافتن به سوی دشمن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نهض، کوچ کردن و روان شدن و حرکت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نغض. رجوع به نغض شود، سطبر گردیدن پالان شتر و دندان کودک که خواهد افتاد، حرکت کردن ابر بر هم نشسته. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقۀ بزرگ کوهان بدان جهت که چون کوهان بزرگ گردد بجنبد در رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نفض. رجوع به نفض شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بسیاربچه از زن و ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرهالولد. گویند: امراءه نفوض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بئر نضوض، چاهی که آبش اندک اندک برآید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نقض. رجوع به نقض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ رَ)
برآمدن پستان. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نهد. (از اقرب الموارد) ، بلند گردیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نتاء. (از اقرب الموارد). از جای برخاستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسب مادۀ به هنگام زاییدن رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیانی که هنگام زاییدن آن رسیده باشد، و نیز هر مادۀ سم داری که وقت زاییدن آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آبستن از دواب. (از اقرب الموارد). نتیج. منتج. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ بَ)
اندک اندک برآمدن خون از زخم و همچنین آب از چشم و عرق از بدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ قَ)
فربه و پرگوشت گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن، چنانکه پوستش پر از گوشت و چربی شود. (از معجم متن اللغه) ، به زحمت انداختن چاروا سوار خود را. (از اقرب الموارد). رجوع به نتق شود، فراوان بچه شدن زن و ناقه. (از معجم متن اللغه). بسیارکودک شدن زن. (تاج المصادر بیهقی) ، باردار شدن. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ کَ)
نتلان. نتل. رجوع به نتل شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نبض. فرورفتن آب در زمین یا روان شدن بر آن. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) ، برکندن موی. (از معجم متن اللغه) : نبض الشعر نبضاً و نبوضاً، نتفه. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نتوّ. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتوّ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوض
تصویر نقوض
جمع نقض، شکستن ها ویرانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوب
تصویر نتوب
بر آمدن پستان، بلند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوق
تصویر نتوق
فربه گشتن پر گوشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
((نُ))
برخاستن، حرکت کردن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی معین
رحلت، عزیمت، کوچ، جنبش، حرکت، نهضت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرچین، حجیم و سنگین، بد هیبت
فرهنگ گویش مازندرانی