جدول جو
جدول جو

معنی نتوس - جستجوی لغت در جدول جو

نتوس
پرچین، حجیم و سنگین، بد هیبت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نترس
تصویر نترس
بی ترس، بی باک، پردل، دلیر، دلاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
نفس ها، جان ها، تن ها، جسدها، خون ها، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوس
تصویر نحوس
نحس ها، نامبارک ها، شوم ها، بد قدم ها، جمع واژۀ نحس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوس
تصویر ناوس
ناووس، قبر، گور، دخمه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ناقۀ نعوس، ناقۀ شیرناک. (منتهی الارب) (آنندراج). آن اشتر که خواب کند نزدیک دوختن. (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ کَ)
نتلان. نتل. رجوع به نتل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
درختچه ای است از ردۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره کتوس ها را بوجود می آورد. برگهایش متقابل و تاحدی روشن و گلهایش صورتی رنگ و دارای آرایش دیهیمی می باشد که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اروپا و آسیا و افریقا می روید. از مقطع ساقۀگیاه مذکور شیرۀ سفید رنگی خارج می شود. شجرهالحریر. کتوس لو. عسلما. پیچ. پیچک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه ای که به چراگاه کم علف راضی باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که به چراگاه کم علف راضی باشد. (ناظم الاطباء). ناقه که به کم ترین مرتع راضی باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بز کوهی جوانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ناخس. وعل شاب. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نحس (مقابل سعد). رجوع به نحس شود:
یا نحوس کید قاطع را ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.
خاقانی.
و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. (سندبادنامه ص 84). چون ایام نحوس و... منقضی و منفصل شود جزای این عقوق... تقدیم افتد. (سندبادنامه 70).
چند گوئی همچو زاغ پرنحوس
ای خلیل حق چرا کشتی خروس ؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عُ)
پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مبتلا گشتن پوست به خشک ریشه و گری خشک و مانند آن. (از ناظم الاطباء) : نتض الجلد، تقشر من داءکالقوباء. (معجم متن اللغه) (المنجد). خرج به داء فاثار القوباء ثم تقشر طرائق بعضها من بعض، و عباره: ابن القطاع ’تقشر من داء کالقوبا’. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ قَ)
فربه و پرگوشت گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فربه شدن، چنانکه پوستش پر از گوشت و چربی شود. (از معجم متن اللغه) ، به زحمت انداختن چاروا سوار خود را. (از اقرب الموارد). رجوع به نتق شود، فراوان بچه شدن زن و ناقه. (از معجم متن اللغه). بسیارکودک شدن زن. (تاج المصادر بیهقی) ، باردار شدن. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ بَ)
اندک اندک برآمدن خون از زخم و همچنین آب از چشم و عرق از بدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسب مادۀ به هنگام زاییدن رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیانی که هنگام زاییدن آن رسیده باشد، و نیز هر مادۀ سم داری که وقت زاییدن آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آبستن از دواب. (از اقرب الموارد). نتیج. منتج. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ رَ)
برآمدن پستان. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نهد. (از اقرب الموارد) ، بلند گردیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نتاء. (از اقرب الموارد). از جای برخاستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَیْ یُءْ)
وزیدن باد بر شاخۀ باریک و جنبانیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَءْدْ)
ترش شدن شراب. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، تباهی افکندن بین قوم. (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماه به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت ’پتوس، بنگر مرگ را تعبی نیست’
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نمس. رجوع به نمس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
که نمی ترسد. گستاخ. دلیر. متهور. جسور. بی پروا.
- سر نترس داشتن، بی باک و بی پروا بودن. در تهور و جسارت افراط کردن. به غایت گستاخ و خیره سر بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهوس
تصویر نهوس
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوس
تصویر نقوس
درخت موم کویک موم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
لقب پادشاهان حبشه نجاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
جمع نفس
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحس، مرخشگان جمع نحس مقابل سعود: و ایام نحوس به اوقات سعودبدل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نترس
تصویر نترس
گستاخ، دلیر، متهور، جسور، بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوب
تصویر نتوب
بر آمدن پستان، بلند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوق
تصویر نتوق
فربه گشتن پر گوشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ناووس ناووس. افریدون تخت وخوابگاه وناوس خویش بفرمودبزمین تمیشه وطبرستان
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که تیره خاصی بنام تیره کتوس ها را بوجود میاورد. برگها یش متقابل و تا حدی روشن و گلها یش صورتی رنگ و دارا آرایش دیهیم میباشند که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اروپا و آسیا و افریقا میروید. از مقطع ساقه گیاه مذکور شیره سفید رنگی خارج میشود شجره الحریر کتوس لو عسلما پیچ پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوس
تصویر فتوس
فرانسوی زه (جنین) دشتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
((نُ))
جمع نفس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگوس
تصویر نگوس
((نِ))
لقب پادشاه حبشه، نجاشی
فرهنگ فارسی معین