برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
برآمدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (آنندراج) ، منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن ریش. (آنندراج) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (آنندراج). در تمام معانی رجوع به نتاء شود
نشاءه. (از منتهی الارب). بربالیدن. (تاج المصادر بیهقی). گوالیدن. (صراح). (آنندراج). بالیدن کودک. (زوزنی). جوان گشتن. (آنندراج). جوان گشتن و به حد ادراک رسیدن طفل. (از المنجد). بالیدن و به شباب رسیدن و در حقیقت از حد صبی گذشتن و به سن ادراک رسیدن طفل. (از اقرب الموارد). گوالیدن و به شباب رسیدن. بزرگ شدن و به عهد شباب درآمدن کودک و هنوز به سن کمال نرسیدن او. (از معجم متن اللغه). گویند: نشأت فی بنی فلان، ای ربیت فیهم و شببت. (المنجد). نش ء. نشاءه. نشاء. نشائه. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، آفریدن. (آنندراج) ، زیستن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). نشاء، حدث و تجدد و حییی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بلند برآمدن ابر. (آنندراج) (از المنجد). برآمدن و ظاهر شدن ابر. (از معجم متن اللغه). پدید آمدن. میغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : نشاء اللیل، ارتفع. (معجم متن اللغه)
نشاءه. (از منتهی الارب). بربالیدن. (تاج المصادر بیهقی). گوالیدن. (صراح). (آنندراج). بالیدن کودک. (زوزنی). جوان گشتن. (آنندراج). جوان گشتن و به حد ادراک رسیدن طفل. (از المنجد). بالیدن و به شباب رسیدن و در حقیقت از حد صبی گذشتن و به سن ادراک رسیدن طفل. (از اقرب الموارد). گوالیدن و به شباب رسیدن. بزرگ شدن و به عهد شباب درآمدن کودک و هنوز به سن کمال نرسیدن او. (از معجم متن اللغه). گویند: نشأت فی بنی فلان، ای ربیت فیهم و شببت. (المنجد). نش ء. نشاءه. نشاء. نشائه. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، آفریدن. (آنندراج) ، زیستن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). نشاء، حدث و تجدد و حییی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بلند برآمدن ابر. (آنندراج) (از المنجد). برآمدن و ظاهر شدن ابر. (از معجم متن اللغه). پدید آمدن. میغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : نشاء اللیل، ارتفع. (معجم متن اللغه)
انتبار. نفخ کردن. برآمدن. نتوء. (از اقرب الموارد). برآمدن. (صراح). برآمدن. منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن. (از منتهی الارب). ورم کردن قرحه. (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). آماس کردن ریش. (از منتهی الارب) (صراح). نتوء. (منتهی الارب) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). بالا آمدن. (از معجم متن اللغه). بلند شدن و گوالیدن گیاه و جز آن. (ناظم الاطباء) : نتاء النبت و غیره نتاءً و نتؤاً، ارتفع. (معجم متن اللغه) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گوالیدن. رسیده شدن دختر. (صراح). بالغ شدن دختر. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، بیرون آمدن از جای خود. (از صراح) ، تحول از بلادی به بلاد دیگر. (از متن اللغه) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بیرون آمدن چیزی از جائی بی آنکه آشکار باشد. (از ناظم الاطباء). خارج شدن چیزی از جای خود بی آنکه از آن جدا شود. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، مطلع گشتن. (از منتهی الارب). آگاه شدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مطلع شدن کسی. (صراح)
انتبار. نفخ کردن. برآمدن. نتوء. (از اقرب الموارد). برآمدن. (صراح). برآمدن. منتفخ گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آماس کردن. (از منتهی الارب). ورم کردن قرحه. (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). آماس کردن ریش. (از منتهی الارب) (صراح). نُتوء. (منتهی الارب) ، بلند شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). بالا آمدن. (از معجم متن اللغه). بلند شدن و گوالیدن گیاه و جز آن. (ناظم الاطباء) : نتاء النبت و غیره نتاءً و نتؤاً، ارتفع. (معجم متن اللغه) ، بالغ و رسیده گردیدن و گوالیدن دختر. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گوالیدن. رسیده شدن دختر. (صراح). بالغ شدن دختر. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، بیرون آمدن از جای خود. (از صراح) ، تحول از بلادی به بلاد دیگر. (از متن اللغه) ، بیرون آمدن چیزی از جای خود بی آشکارگی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بیرون آمدن چیزی از جائی بی آنکه آشکار باشد. (از ناظم الاطباء). خارج شدن چیزی از جای خود بی آنکه از آن جدا شود. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، مطلع گشتن. (از منتهی الارب). آگاه شدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مطلع شدن کسی. (صراح)
اسب مادۀ به هنگام زاییدن رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیانی که هنگام زاییدن آن رسیده باشد، و نیز هر مادۀ سم داری که وقت زاییدن آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آبستن از دواب. (از اقرب الموارد). نتیج. منتج. (معجم متن اللغه)
اسب مادۀ به هنگام زاییدن رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیانی که هنگام زاییدن آن رسیده باشد، و نیز هر مادۀ سم داری که وقت زاییدن آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آبستن از دواب. (از اقرب الموارد). نتیج. منتج. (معجم متن اللغه)
پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مبتلا گشتن پوست به خشک ریشه و گری خشک و مانند آن. (از ناظم الاطباء) : نتض الجلد، تقشر من داءکالقوباء. (معجم متن اللغه) (المنجد). خرج به داء فاثار القوباء ثم تقشر طرائق بعضها من بعض، و عباره: ابن القطاع ’تقشر من داء کالقوبا’. (اقرب الموارد)
پیدا شدن مرضی و جوششی به پوست، پس آن درب را به هیجان درآوردن و کفانیدن طرائق را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مبتلا گشتن پوست به خشک ریشه و گری خشک و مانند آن. (از ناظم الاطباء) : نتض الجلد، تقشر من داءکالقوباء. (معجم متن اللغه) (المنجد). خرج به داء فاثار القوباء ثم تقشر طرائق بعضها من بعض، و عباره: ابن القطاع ’تقشر من داء کالقوبا’. (اقرب الموارد)
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند
پرورش یافتن، آفریدن، زیستن، گوالیدن، جوان گشتن، بر آمدن ابر نو پیدا شدن، نمو کردن، نو پیدایی، نمو بالش. یا نشو و ارتقا. ترقی کردن، تکامل، نظریه مبتنی بر اینکه همه موجودات بطرف تکامل میروند